"شاید"
"شاید"
شاید اگر همان اولین بار قلعهی دلمان را به تاراج لشگر چشمان افسونگری نداده بودیم...
شاید اگر همان وقتها برای دیدن یک لبخند ساده بر روی لبهایی انارگونه ، آن آدم اتوکشیده و جدی را نکشته بودیم ...
شاید اگر همان وقتها برای گرمای وجود کسی در زندگانیمان چهارچوبهای غرورمان را نسوزانده بودیم...
شاید اگر هیچ وقت از حسِ نشسته دراعماق قلب صاف آن روزهایمان آگاه نمیشدند...
حالا اوضاع و احوال متفاوتی داشتیم و ریشهی تمام دردهای آدمیزاد ، همین شاید و اگرهای بعد از واقعه است...
شاید اگر همان اولین بار قلعهی دلمان را به تاراج لشگر چشمان افسونگری نداده بودیم...
شاید اگر همان وقتها برای دیدن یک لبخند ساده بر روی لبهایی انارگونه ، آن آدم اتوکشیده و جدی را نکشته بودیم ...
شاید اگر همان وقتها برای گرمای وجود کسی در زندگانیمان چهارچوبهای غرورمان را نسوزانده بودیم...
شاید اگر هیچ وقت از حسِ نشسته دراعماق قلب صاف آن روزهایمان آگاه نمیشدند...
حالا اوضاع و احوال متفاوتی داشتیم و ریشهی تمام دردهای آدمیزاد ، همین شاید و اگرهای بعد از واقعه است...
۲۵.۴k
۰۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.