فیک عزرائیل

فیک : عزرائیل

پارت: [ ۱۲]

کوک اومد ا.ت رو ببوسه که یهو در اتاقش شکست و پدرش اومد داخل
(علامت پدر کوک§ )

§ هوییی مگه قرار نبود لینا جای این دختره ی هرزه باشه

کوک: درست حرف بزن اون لیناعه که هرزه است نه ا.ت

ویو نویسنده

کوک یهو چشماش قرمز شد و یه بال رنگ قرمز که آتیش هم روش بود از پشت کنر کوک در اومد. *اگه دقت کرده باشید من تو پارت معرفی گفتم کوک یه عزرائیله*

کوک: دیگه بهش نگو هرزه اون هرزه نیست

ا.ت: ا.....ارباب*ترسیده*

کوک: اوه فرشته نترس با تو کاری ندارم


ا.ت: میرفتم عقب میترسیدم ترس همه وجودم رو فرا گرفته بود نمیدونستم چکار کنم فقط میتونستم برم تو کمد قایم شم همین!

ویو کوک: بعد از اینکه اینجا کارم با پدرم تمام شد و راضیش کردم ا.ت رو تو اتاقم ندیدم و گوشامو تیز کردم فهمیدم تو کمد قایم شده یه پوزخند صدا دار زدم و رفتم سمت کمد


کوک: پیدات کردم سکسک*یادتونه.....😅🙃💔*

ا.ت : ولم کن تو یه شیطانی من انسانم چطور عاشقم شدی

کوک: با اینکه شیطانم ولی خوب دلتو بردم فرشته

ا.ت: ولم کن من ازت میترسم*گریه*

کوک: دیدم داره گریه میکنه سرشو گرفتم گزاشتم رو شونم و گزاشتم گریه کنه موهاشو نوازش میکردم که ............
دیدگاه ها (۱۰)

فیک عزرائیل پارت:[13]داشتم موهاشو ناز میکردم که یهو اومد رو ...

فیک: خون رنگی فصل: ۲ پارت: ۲۰ شخصیت های اصلی : جئون جونگکوک ...

فیک :عزرائیل پارت:[۱۱] لینا رفت که دیدم ا.ت داره گریه میکنه ...

فیک : عزرائیل پارت [۱۰] خواستم برم بیرون که یهو ینفر از پشت ...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

پارت ۶۸ فیک ازدواج مافیایی

تکپارتی از کوک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط