تایپ کرد

"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵"
"𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟺"
تایپ کرد :
«هیچی منظور خاصی نداشتم ، بلاخره نبایدم توقع داشته باشی کارش و به تو ترجیح بده»
این داشت چی میگفت ؟
«ببین سونا اصلا حوصله‌ی چرت و پرتات و ندارم ، در ضمن باید بدونی که تهیونگ به خاطر اینکه بتونه یه عروسی آبرومند بگیره داره این همه تلاش میکنه»
چند تا استیکر خنده فرستاد و پشت بندش نوشت :
«تهیونگ میگفت ساده‌ای باور نمیکردم تا اینکه با چشم دیدم»
تهیونگ به سونا گفته من ساده‌م ؟ نه ا.ت اون فقط میخواد با حرفاش عذابت بده بهش گوش نده
«انگار حسادت بدجوری بهت فشار آورده که داری پشت سر کسی که با اصطلاح عاشقشی حرف میزنی»
نوشت :
«حسادت ؟ من دلم برات میسوزه بیچاره»
دیگه داشت حوصله‌ام و سر میبرد
«لازم نیست برام دل بسوزونی تو برو یه فکری به حال خودت بکن»
«باشه من میرم فقط یادت باشه این تهیونگی که به ظاهر تو بانک کار میکنه خودش یه بانک متحرکه»
یه لحظه مات به پیامش خیره شدم ، چی داشت میگفت ؟
«صبر کن ببینم منظورت چیه ؟»
دیگه هر چقدر پیام دادم سین میزد ولی جواب نمیداد ، ته دلم بدجور خالی شده بود ، فکر میکردم هدفش از اون پیام حرص دادنم بود که الحق خوب موفق شد . دیگه حتی حوصله‌ی کتاب خوندنم نداشتم ، حرف های سونا خیلی روم تاثیر گذاشته بود . من آدم بدبینی نبودم اما چون از قبل یه شکایی به تهیونگ داشتم حرف سونا انقدر برام پررنگ شده بود
صدای باز و بسته شدن در خونه که اومد فهمیدم که مامان و بابا اومدن ، با اینکه هیچ رمقی نداشتم اما نمیخواستم متوجه حالم بشن . پس یه لبخند مصنوعی زدم و پایین رفتم و طبق عادت همیشگیم پریدم بغل مامان
ــــ سلام مامانی (بچه ننه عمته🤨)
با تعجب بهم خیره شده بودن
مامان ــــ ا.ت خونه‌ای ؟ مگه با تهیونگ نرفته بودی خرید ؟
لبخند رو لبم ماسید ، نمیدونستم چه جوابی بدم که خودش گفت :
مامان ــــ بازم مرخصی نداشت ؟
سرم و پایین انداختم و " نه " آرومی زمزمه کردم که بابا به حرف اومد و گفت :
بابا ــــ مثل همیشه
دیدگاه ها (۲۷)

"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟻" بازم اون بحث تکراری ، معترضانه گفتم : ـ...

"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟽"ــــ چقدر راه باید بریم ؟ تهیونگ ــــ حد...

"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟹"کلافه نفسم و فوت کردم و جواب دادم ــــ چ...

"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟸"بعد از کمی خشک شدن کنار اون بخاری که هیچ...

"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟿"تهیونگ ــــ چون سرکار خانم از مامان و با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط