میراث ابدی 💜پـارت²⁰💜 کپ👇
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جین: چرا وایسادین بریم دیگه.
بنگ چان سرخ شده بود. جین هم با اخم داشت نگاش میکرد. اصلا نمیدونم اینا چرا با هم دشمن هستن! بهتر دونستم با جین موافقت کنم. به سمت جین رفتم. جین لبخندی زد. اییییییی خداااااا من چیکار کنم اینو؟! برگشتم سمت داداشم و بقیه اکیپمون. بنگ چان دیگه از سرخی داشت میترکید. والا من دیگه از اینا سردرنمیارم. بهتره بیخیالشون بشم و به زندگی قشنگ و آرامی که قراره اینجا بسازم فکر کنم. جمین اومد سمتمون......
جیمین: باشه بریم.
بقیه هم اومدن. همه رفتن پی کار خودشون. منو یعون هم با هم رفتیم بازار. وولهی گفت کار دیگه ای داره بخاطر همین با ما نیومد. داشتیم میگشتیم.......
ــ عه یعون اونو نگا کن. چقدر خوشگله.
یعون: آره خیلی خوشگله.
رفتیم سمتش. روبه فروشنده.......
ــ سه تا از اینا دارید؟
فروشنده: بله.
ــ لطفا بدید.
داد دستم. خیلی خوشگلن یکیش برا خودم یکیش برا یعون و اون یکی رو به وولهی میدم......
ــ چند میشه؟
فروشنده: 9میانگ.
پولوشو دادم. برگشتم سمت یعون. با تعجب نگام کرد. یکیشو گرفتم سمتش......
ــ این مال توعه.
یعون: ولی خانم.
ــ ولی نداره. درضم مگه بهت نگفتم از اینکه تو منو خانم صدا بزنی بدم میاد. من اسم دارم و اسمم مانیاس.
یعون: اما..
ــ داری اعصابمو قاط پاتی میکنیا.
یعون: باشه باشه.
خندم گرفت اینم از من میترسه.......
+ چه بانوی مهربانی!
برگشتیم سمت صدا. عه اینکه داش جیمین خودمونه. احترام گذاشت. ما هم اینکارو کردیم........
جیمین: دستبند زیبایی هست.
ــ پ چی ما سلیقمون یکه.
لبخند ملایمی زد. این بین اکیپشون نرمالتر بود البته نباس زود قضاوت کنم از قدیم گفتن فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #bts
جین: چرا وایسادین بریم دیگه.
بنگ چان سرخ شده بود. جین هم با اخم داشت نگاش میکرد. اصلا نمیدونم اینا چرا با هم دشمن هستن! بهتر دونستم با جین موافقت کنم. به سمت جین رفتم. جین لبخندی زد. اییییییی خداااااا من چیکار کنم اینو؟! برگشتم سمت داداشم و بقیه اکیپمون. بنگ چان دیگه از سرخی داشت میترکید. والا من دیگه از اینا سردرنمیارم. بهتره بیخیالشون بشم و به زندگی قشنگ و آرامی که قراره اینجا بسازم فکر کنم. جمین اومد سمتمون......
جیمین: باشه بریم.
بقیه هم اومدن. همه رفتن پی کار خودشون. منو یعون هم با هم رفتیم بازار. وولهی گفت کار دیگه ای داره بخاطر همین با ما نیومد. داشتیم میگشتیم.......
ــ عه یعون اونو نگا کن. چقدر خوشگله.
یعون: آره خیلی خوشگله.
رفتیم سمتش. روبه فروشنده.......
ــ سه تا از اینا دارید؟
فروشنده: بله.
ــ لطفا بدید.
داد دستم. خیلی خوشگلن یکیش برا خودم یکیش برا یعون و اون یکی رو به وولهی میدم......
ــ چند میشه؟
فروشنده: 9میانگ.
پولوشو دادم. برگشتم سمت یعون. با تعجب نگام کرد. یکیشو گرفتم سمتش......
ــ این مال توعه.
یعون: ولی خانم.
ــ ولی نداره. درضم مگه بهت نگفتم از اینکه تو منو خانم صدا بزنی بدم میاد. من اسم دارم و اسمم مانیاس.
یعون: اما..
ــ داری اعصابمو قاط پاتی میکنیا.
یعون: باشه باشه.
خندم گرفت اینم از من میترسه.......
+ چه بانوی مهربانی!
برگشتیم سمت صدا. عه اینکه داش جیمین خودمونه. احترام گذاشت. ما هم اینکارو کردیم........
جیمین: دستبند زیبایی هست.
ــ پ چی ما سلیقمون یکه.
لبخند ملایمی زد. این بین اکیپشون نرمالتر بود البته نباس زود قضاوت کنم از قدیم گفتن فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #bts
۱۱.۲k
۲۵ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.