کیمیاگر
کیمیاگر
*تهیونگ در و باز میکنه میبینه که عه واااا جین ، نای، هوسوک هیونگ اومدن..اون پشتم یونگی و کوک هستن که یونگی بسیاااار مراقب کوک هستش و یه دستش دور کمر کوک و یه دستش هم تو دست کوک*
ته: سلام رفقا چه خبر؟
جین: چطوری تهیونگ شی؟ جیمین خوبه؟ جیگرای عمو خوبن؟
نامی: خوشگلا نظرتون چیه بریم داخل هوا یکمی سرده!
هوسوک: بزار خو اون دوتا بره هم بیان.
ته: اونا چشونه؟ چرا کوک داره میلنگه؟ سه قلو زاییده؟
جین: راستش...اممم...چیزه...دیشب یونگی و کوک یکم عشق بازی کردن بعد...یونگی زده شکم و کمر کوک و ناقص کرده.
ته: میدونستم...یونگی آدم خشنیه...حتی توی عشق بازی...فردا حتما دایی میشم!
یونگی: سلام بر داماد و برادر همسرم!
ته: سلام یونگی.
کوک: سلام داداشی.
ته: سلام...الان سالمی؟ رحمت که پاره نشده؟
کوک: گفتی سریع؟ نگفتن نگو؟
جین: ها؟ کی؟ من؟ چی؟ کی؟ کجا؟
کوک: حیف که الان نمیتونم ولی با مشتم میزدم توی صورت صافت.
ته: حالا بیاین تو.
ته و بقیه میرن داخل و وقتی که وارد هال میشن سریع میرن سراغ جیمین و کلیییی سوال میپرسن
*نیم ساعت بعد*
جیمین: کوکا؟ چرا میلنگی؟
ته: امم..ظاهرا بردارت زده برادرم و سرویس کرده.
جیمین: چیزه...میگم که کا***ندوم داشتین دیگه؟
کوک: ی.یونگیا؟...داشتیم؟
یونگی: امم...راستش عزیزم...چون دیشب خیلی هات شده بودی..سریع رفتن سر اصل کاری..دیگه وقت نشد.
کوک: یونگیییی...تو دوبار توی من کا*م شدیییییی....خدااااا (داد)
جیمین: فکر کنم عمو شدم!
ته: منم دایی شدم.
کوک: جفتتون خفه شید.
هوسوک: جونگکوکا هرس نخور خودم دکترت میشم در حین حالم توی زایمان هم پیشتم.
جین: چقدر اسکلیت واقعا...لا اقل میزاشتید یه هفته از ازدواجتون بگذره بعد اقدام به بچه کنید.
نامی: شماها فقط سه از ازدواجتون میگذره...سه روززز
ته: چرا انقدر هرس میخورین اینا دوماه برای هم دیگن
همه جز یونگی و کوک و جیمین: چههههههههه؟
ته: بله...تازه الان که مشخص نمیشه...شاید یه هفته دیگه.
جیمین: (جیییییییغ)
ته: چی شد؟ یکی دیگه؟
جیمین: نه
جین: بچه لگد زد؟
جیمین: اوهوم...اینم صاف توی رحمم..فکر کنم یه چند دقیقه دیگه بتوتید بچه هام و ببنینید.
هوسوک: اووو وایسا ببینم ...جیمین خوان شما یه هفته دیگه وارد ماه نهم میشی..اون وقت باید مراقب باشی چون که هر احظه ممکنه درد بگیره و...آره
جیمین: من...میترسم!
ته: نترس عزیزم..هممون پیشتیم!
جیمین: اگر اتفاقی بیوفته چی؟
هوسوک: چیزی نمیشه...تازه کوک هم هست..الان اون خودش یه پا دکتره.
جیمین انقدر ترسیده بود که یهو از روی کناپه داشت میوفتاد (حالا شما فرض کنید کاناپه اینجا صندلیه)
.....
*فلش بک به هفته بعد*
*تهیونگ در و باز میکنه میبینه که عه واااا جین ، نای، هوسوک هیونگ اومدن..اون پشتم یونگی و کوک هستن که یونگی بسیاااار مراقب کوک هستش و یه دستش دور کمر کوک و یه دستش هم تو دست کوک*
ته: سلام رفقا چه خبر؟
جین: چطوری تهیونگ شی؟ جیمین خوبه؟ جیگرای عمو خوبن؟
نامی: خوشگلا نظرتون چیه بریم داخل هوا یکمی سرده!
هوسوک: بزار خو اون دوتا بره هم بیان.
ته: اونا چشونه؟ چرا کوک داره میلنگه؟ سه قلو زاییده؟
جین: راستش...اممم...چیزه...دیشب یونگی و کوک یکم عشق بازی کردن بعد...یونگی زده شکم و کمر کوک و ناقص کرده.
ته: میدونستم...یونگی آدم خشنیه...حتی توی عشق بازی...فردا حتما دایی میشم!
یونگی: سلام بر داماد و برادر همسرم!
ته: سلام یونگی.
کوک: سلام داداشی.
ته: سلام...الان سالمی؟ رحمت که پاره نشده؟
کوک: گفتی سریع؟ نگفتن نگو؟
جین: ها؟ کی؟ من؟ چی؟ کی؟ کجا؟
کوک: حیف که الان نمیتونم ولی با مشتم میزدم توی صورت صافت.
ته: حالا بیاین تو.
ته و بقیه میرن داخل و وقتی که وارد هال میشن سریع میرن سراغ جیمین و کلیییی سوال میپرسن
*نیم ساعت بعد*
جیمین: کوکا؟ چرا میلنگی؟
ته: امم..ظاهرا بردارت زده برادرم و سرویس کرده.
جیمین: چیزه...میگم که کا***ندوم داشتین دیگه؟
کوک: ی.یونگیا؟...داشتیم؟
یونگی: امم...راستش عزیزم...چون دیشب خیلی هات شده بودی..سریع رفتن سر اصل کاری..دیگه وقت نشد.
کوک: یونگیییی...تو دوبار توی من کا*م شدیییییی....خدااااا (داد)
جیمین: فکر کنم عمو شدم!
ته: منم دایی شدم.
کوک: جفتتون خفه شید.
هوسوک: جونگکوکا هرس نخور خودم دکترت میشم در حین حالم توی زایمان هم پیشتم.
جین: چقدر اسکلیت واقعا...لا اقل میزاشتید یه هفته از ازدواجتون بگذره بعد اقدام به بچه کنید.
نامی: شماها فقط سه از ازدواجتون میگذره...سه روززز
ته: چرا انقدر هرس میخورین اینا دوماه برای هم دیگن
همه جز یونگی و کوک و جیمین: چههههههههه؟
ته: بله...تازه الان که مشخص نمیشه...شاید یه هفته دیگه.
جیمین: (جیییییییغ)
ته: چی شد؟ یکی دیگه؟
جیمین: نه
جین: بچه لگد زد؟
جیمین: اوهوم...اینم صاف توی رحمم..فکر کنم یه چند دقیقه دیگه بتوتید بچه هام و ببنینید.
هوسوک: اووو وایسا ببینم ...جیمین خوان شما یه هفته دیگه وارد ماه نهم میشی..اون وقت باید مراقب باشی چون که هر احظه ممکنه درد بگیره و...آره
جیمین: من...میترسم!
ته: نترس عزیزم..هممون پیشتیم!
جیمین: اگر اتفاقی بیوفته چی؟
هوسوک: چیزی نمیشه...تازه کوک هم هست..الان اون خودش یه پا دکتره.
جیمین انقدر ترسیده بود که یهو از روی کناپه داشت میوفتاد (حالا شما فرض کنید کاناپه اینجا صندلیه)
.....
*فلش بک به هفته بعد*
۷.۳k
۰۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.