دوپارتی درخواستی
دوپارتی درخواستی
( وقتی میرید مهمونی و ...... )
#بی_تی_اس#یونگی#شوگا
ویو ات :
این چند وقت یونگی به خاطر آلبوم جدیدش نمی تونست زیاد باهام وقت بگذرونه امروز هم قرار بود بریم مهمونی یه لباس پوشیدم ارایش لایت کردم و اکسسوری هامو انداختم و رفتم پایین یونگی منتظرم وایستاده بود و مثل همیشه تیپش دختر کش بود ول من به روی خودم نیاوردم و از کنارش رد شدم داشتن میرفتم که دستمو گرفت
_ به نظرت لباست یکم .......
یکم چی ؟
_ باز نیست
نه اصلا کاملا مناسبه حالا هم دیرمون شده زود باشی بریم ( سرد )
از کنارش رد شد و رفت
_ ( زیر لب ) هه بیبی گرلم شب هم میرسه
توی ماشین داشتم به این فکر می کردم که چرا یونگی رفتارش اینجوری شده من تازه افسردگیم رو به بهبودی بود ولی دوباره ...وارد مهمونی شدیم پر از آدم بود و بوی سیگار و الکل همه جا پیچیده بود پسر عموی یونگی رو دیدیم شروع کردم باهاش گرم گرفتن و حرف زدن و تمام این مدت نگاه های سنگین کسی رو حس می کردم میدونستم اون یونگیه ولی باید انتقام می گرفتم بعد از چند دقیقه یونگی اومد پیشمون
ویو شوگا :
توی مهمونی بودیم که دیدم ات با پسر عموم گرم گرفتن
نمی دونم چرا ولی ات هیچ وقت این مدلی نبود شاید فقط می خواد حرص منو دراره ولی نمی دونه داره شب رو برای خودش سخت تر میکنه
دیگه عصبانیتم لبریز شده بود رفتم جلو و دست ات رو گرفتم و گفتم
_ ببخشید ولی ما دیگه باید بریم خونه
( ادامه رو گذاشتم توی پیج )
با لایک خوشحالم کن ♥️
( وقتی میرید مهمونی و ...... )
#بی_تی_اس#یونگی#شوگا
ویو ات :
این چند وقت یونگی به خاطر آلبوم جدیدش نمی تونست زیاد باهام وقت بگذرونه امروز هم قرار بود بریم مهمونی یه لباس پوشیدم ارایش لایت کردم و اکسسوری هامو انداختم و رفتم پایین یونگی منتظرم وایستاده بود و مثل همیشه تیپش دختر کش بود ول من به روی خودم نیاوردم و از کنارش رد شدم داشتن میرفتم که دستمو گرفت
_ به نظرت لباست یکم .......
یکم چی ؟
_ باز نیست
نه اصلا کاملا مناسبه حالا هم دیرمون شده زود باشی بریم ( سرد )
از کنارش رد شد و رفت
_ ( زیر لب ) هه بیبی گرلم شب هم میرسه
توی ماشین داشتم به این فکر می کردم که چرا یونگی رفتارش اینجوری شده من تازه افسردگیم رو به بهبودی بود ولی دوباره ...وارد مهمونی شدیم پر از آدم بود و بوی سیگار و الکل همه جا پیچیده بود پسر عموی یونگی رو دیدیم شروع کردم باهاش گرم گرفتن و حرف زدن و تمام این مدت نگاه های سنگین کسی رو حس می کردم میدونستم اون یونگیه ولی باید انتقام می گرفتم بعد از چند دقیقه یونگی اومد پیشمون
ویو شوگا :
توی مهمونی بودیم که دیدم ات با پسر عموم گرم گرفتن
نمی دونم چرا ولی ات هیچ وقت این مدلی نبود شاید فقط می خواد حرص منو دراره ولی نمی دونه داره شب رو برای خودش سخت تر میکنه
دیگه عصبانیتم لبریز شده بود رفتم جلو و دست ات رو گرفتم و گفتم
_ ببخشید ولی ما دیگه باید بریم خونه
( ادامه رو گذاشتم توی پیج )
با لایک خوشحالم کن ♥️
۷.۹k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.