قلدر مدرسه ( پارت ۱۷ )
[ !هیچکدوم از وقایع واقعی نیست! ]
سوآ: حالا گم شین بیرون میخواییم لباس عوض کنیم
کوک: چشم *خنده*
میرن بیرون
سوآ: خیلی مشکوک میزنن
ارا: خیلی ، وای خدا امنیتم نداریم تو اتاق
سوآ: اهوم
لباسامونو عوض میکنیم آرایش میکنیم میریم بیرون
// ویو کوک //
کوک: اووففف چه دافایی *تو گوش ته*
ته: دیگه نمیتونم تحمل کنمممم میخوامششش* تو گوش کوک*
مام آماده میشیم میریم همه دور هم ناهار میخوریم و مدیر تو بلندگو حرف میزنه
مدیر: همه به حیاط بیان
میریم حیاط سوآ میره پیش یونجون وایمیسته
کوک؛ باز که این رف پیش اون خر* تو گوش ته، نگاه با حسادت*
ته: نگران نباش اونا فقط دوستن خودم شنیدم سوآ به ارا میگفت
کوک: * سکوت *
مدیر: خب ما یه بازی میخوایم انجام بدیم، شما گروه بندی میشین و هر گروه میاد یه پاکت معما از من میگیره و شمارو به معمای بعدی توی جنگل میرسونه که مخفی شدن، در آخر هم به جایزه اصلی یعنی یه صندوقچه میرسین که برای همه اعضای گروهتون یه یادگاری قشنگ داره
یکی از دانش آموزا: راستی من شنیدم یه افسانه ای هست هرکی اینجا تو جنگل عشقشو ببوسه با هم ازدواج میکننو خوشبخت میشن (اصکی از دونده دوست داشتنی 😂)
منو ته به هم نگاه میکنیم بعد به دخترا
ته: باید یه فرصتی جور کنیم
کوک: آره
سوآ: *خنده* اخه کی به این مزخرفات باور داره
ارا: خب تو یونجونو ببوس ببین واقعیه یا نه *آروم*
سوآ: یااااا من گفتم که بهش حسی ندارم عجب گیری دادیا
ارا: حرص دادنت حال میده عسیسم * خنده *
سوآ: گگگگگگ
مدیر شرو میکنه خوندن گروه ها
مدیر: گروه ۳ ارا، سوآ، یونجون، یونگسو، تهیونگ و جونگکوک
کوک: یسسسس *آروم*
ارا: وای چرا هرجا میریم اینام هستن
سوآ: نمیخوااااممم، نمیشه نریم؟
حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جونگکوک
#تهیونگ
#جی_کی
#وی
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
#فیک_تهکوک
#bts
#BTS
#V
#Teahyung
#Jungkook
#JK
سوآ: حالا گم شین بیرون میخواییم لباس عوض کنیم
کوک: چشم *خنده*
میرن بیرون
سوآ: خیلی مشکوک میزنن
ارا: خیلی ، وای خدا امنیتم نداریم تو اتاق
سوآ: اهوم
لباسامونو عوض میکنیم آرایش میکنیم میریم بیرون
// ویو کوک //
کوک: اووففف چه دافایی *تو گوش ته*
ته: دیگه نمیتونم تحمل کنمممم میخوامششش* تو گوش کوک*
مام آماده میشیم میریم همه دور هم ناهار میخوریم و مدیر تو بلندگو حرف میزنه
مدیر: همه به حیاط بیان
میریم حیاط سوآ میره پیش یونجون وایمیسته
کوک؛ باز که این رف پیش اون خر* تو گوش ته، نگاه با حسادت*
ته: نگران نباش اونا فقط دوستن خودم شنیدم سوآ به ارا میگفت
کوک: * سکوت *
مدیر: خب ما یه بازی میخوایم انجام بدیم، شما گروه بندی میشین و هر گروه میاد یه پاکت معما از من میگیره و شمارو به معمای بعدی توی جنگل میرسونه که مخفی شدن، در آخر هم به جایزه اصلی یعنی یه صندوقچه میرسین که برای همه اعضای گروهتون یه یادگاری قشنگ داره
یکی از دانش آموزا: راستی من شنیدم یه افسانه ای هست هرکی اینجا تو جنگل عشقشو ببوسه با هم ازدواج میکننو خوشبخت میشن (اصکی از دونده دوست داشتنی 😂)
منو ته به هم نگاه میکنیم بعد به دخترا
ته: باید یه فرصتی جور کنیم
کوک: آره
سوآ: *خنده* اخه کی به این مزخرفات باور داره
ارا: خب تو یونجونو ببوس ببین واقعیه یا نه *آروم*
سوآ: یااااا من گفتم که بهش حسی ندارم عجب گیری دادیا
ارا: حرص دادنت حال میده عسیسم * خنده *
سوآ: گگگگگگ
مدیر شرو میکنه خوندن گروه ها
مدیر: گروه ۳ ارا، سوآ، یونجون، یونگسو، تهیونگ و جونگکوک
کوک: یسسسس *آروم*
ارا: وای چرا هرجا میریم اینام هستن
سوآ: نمیخوااااممم، نمیشه نریم؟
حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جونگکوک
#تهیونگ
#جی_کی
#وی
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
#فیک_تهکوک
#bts
#BTS
#V
#Teahyung
#Jungkook
#JK
- ۶.۳k
- ۱۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط