🖤فیک مافیایی شب پارت6🖤
🖤فیک مافیایی شب پارت6🖤
از زبان راوی:
رونا صورتش خونی شده بود
و تهیونگ میخواست بازم
بزنتش..
خانم چوی: ارباب.. ارباب..
کوک: چیه چیشده؟
خانم چوی: ارباب جناب تهیونگ داره اون دختر رو میکشه..
کوک: چی.. مگه نگفتم اون بدردمون میخوره..
سریع رفتم زیر زمین و تا رسیدم دست تهیونگ رو گرفتم...
ته ته مگه خُل شدی خوبه گفتم بدردمون میخوره..
تهیونگ: کوکی زبون درازی کرد..
کوک: خیلی خوب باشه بسه دیگه..
دستور دادم پزشک خدمتکار را بیارن صورتش رو خوب کنه..
رونا: وقتی پزشک اومد نزاشتم دست به صورتم بزنه..
اگه دست به صورتم بزنی
من میدونم و تو پزشک رفت
و منم صورتم رو شستم
نامردا...
از زبان راوی:
رونا صورتش خونی شده بود
و تهیونگ میخواست بازم
بزنتش..
خانم چوی: ارباب.. ارباب..
کوک: چیه چیشده؟
خانم چوی: ارباب جناب تهیونگ داره اون دختر رو میکشه..
کوک: چی.. مگه نگفتم اون بدردمون میخوره..
سریع رفتم زیر زمین و تا رسیدم دست تهیونگ رو گرفتم...
ته ته مگه خُل شدی خوبه گفتم بدردمون میخوره..
تهیونگ: کوکی زبون درازی کرد..
کوک: خیلی خوب باشه بسه دیگه..
دستور دادم پزشک خدمتکار را بیارن صورتش رو خوب کنه..
رونا: وقتی پزشک اومد نزاشتم دست به صورتم بزنه..
اگه دست به صورتم بزنی
من میدونم و تو پزشک رفت
و منم صورتم رو شستم
نامردا...
۳۳.۱k
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.