عشق تحت تعقیب
عشق تحت تعقیب
بخش بیستوهشتم
سونیک
خب باید اعتراف کنم که شدو توی این یه ماه خیلی پیشرفت کرده. تمام فنهای بازیگری و طرز صحبت برای هر دیالوگی رو بهش یاد دادم و واقعا خیلی خوب همرو یاد گرفت. راستش سر دیالوگهای خودم که بعضیهاش منو به شدت ناراحت میکرد شدو کنارم بود و باعث میشد زیاد بد بنظر نیان.
کارگردان: خب خب شدو ببینم چیکار میکنی این یه ماه رو معلومه حسابی کار کردی.
شدو: چشم حتما.
_ هی شدو خوبی یکم مضطرب به نظر میای.
شدو: نهنه سونیک من خوبم...کیو دارم گول میزنم معلومه که استرس دارم.
_ آروم باش اصلا بهش فکر نکن فکر کن که این واقعا یه روز واقعی هستش که واست اتفاق افتاده.
شدو: یعنی میگی فکر کنم این زندگی منه؟
_ بله چون...انگارم هست، خب راستش واقعا هست سعی کن ترس به دلت راه ندی تو فوقالعادهای.
شدو: ممنونم سونیک.
و یه بوسه رو گونههام زد. از خجالت مرده بودم.
_ شدوو! اینجا که این کارو نکن!!
شدو( باخنده): باشه سونیک...بانمک میشی وقتی اینجوری میشی.
شدو خیلی سربهسرم میزاره، واقعا نباید گول این قیافهرو خورد.
کارگردان همهی مارو صدا میکنه که بیام سر صحنه اجرا شدو کمی مضطربه ولی خونسردی شو کنترل میکنه. توی این سه ساعت ظبط فیلم سنگتموم گذاشت شدو...و کارگردان، فیلمبردار و تمام کسای دیگه تحت تاثیر بازی شدو قرار گرفتن. اون خیلی با حس و جون دل این کارو میکرد حتی برای منم عجیب بودش. قسمت اول فیلم رو ظبط کردیم و مراحل دیگش با یکی دیگه بود.
کارگردان: وای پسر باید بگم تو فوقالعادهای شدو! هوش از سرم بردی پسر نزدیک بود همه اشکشون در بیاد. دو هفته بعد قسمت اول رو پخش میکنیم تعداد بازدید که زیاد شد میریم سراغ صحنه بعد. اینم دیالوگهای قسمت بعدیت.
شدو: ازتون ممنونم قربان لطف دارید.
شدو واقعا انگاری خوشحال بود اصلا فکر نمیکرد کارش اینقدر عالی باشه.
بخش بیستوهشتم
سونیک
خب باید اعتراف کنم که شدو توی این یه ماه خیلی پیشرفت کرده. تمام فنهای بازیگری و طرز صحبت برای هر دیالوگی رو بهش یاد دادم و واقعا خیلی خوب همرو یاد گرفت. راستش سر دیالوگهای خودم که بعضیهاش منو به شدت ناراحت میکرد شدو کنارم بود و باعث میشد زیاد بد بنظر نیان.
کارگردان: خب خب شدو ببینم چیکار میکنی این یه ماه رو معلومه حسابی کار کردی.
شدو: چشم حتما.
_ هی شدو خوبی یکم مضطرب به نظر میای.
شدو: نهنه سونیک من خوبم...کیو دارم گول میزنم معلومه که استرس دارم.
_ آروم باش اصلا بهش فکر نکن فکر کن که این واقعا یه روز واقعی هستش که واست اتفاق افتاده.
شدو: یعنی میگی فکر کنم این زندگی منه؟
_ بله چون...انگارم هست، خب راستش واقعا هست سعی کن ترس به دلت راه ندی تو فوقالعادهای.
شدو: ممنونم سونیک.
و یه بوسه رو گونههام زد. از خجالت مرده بودم.
_ شدوو! اینجا که این کارو نکن!!
شدو( باخنده): باشه سونیک...بانمک میشی وقتی اینجوری میشی.
شدو خیلی سربهسرم میزاره، واقعا نباید گول این قیافهرو خورد.
کارگردان همهی مارو صدا میکنه که بیام سر صحنه اجرا شدو کمی مضطربه ولی خونسردی شو کنترل میکنه. توی این سه ساعت ظبط فیلم سنگتموم گذاشت شدو...و کارگردان، فیلمبردار و تمام کسای دیگه تحت تاثیر بازی شدو قرار گرفتن. اون خیلی با حس و جون دل این کارو میکرد حتی برای منم عجیب بودش. قسمت اول فیلم رو ظبط کردیم و مراحل دیگش با یکی دیگه بود.
کارگردان: وای پسر باید بگم تو فوقالعادهای شدو! هوش از سرم بردی پسر نزدیک بود همه اشکشون در بیاد. دو هفته بعد قسمت اول رو پخش میکنیم تعداد بازدید که زیاد شد میریم سراغ صحنه بعد. اینم دیالوگهای قسمت بعدیت.
شدو: ازتون ممنونم قربان لطف دارید.
شدو واقعا انگاری خوشحال بود اصلا فکر نمیکرد کارش اینقدر عالی باشه.
- ۵.۶k
- ۰۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط