قسمت هفتم فیک اکسو +2
قسمت هفتم #فیک #اکسو +2
کای و کیونگ هم نیستن
سهون : اونا رفتن خونه ..!
تائو : احتمالا بک هم با اونا باشه.
-نه فکر نمیکنم
چان : نه خونه نرفته اگه میرفت بهم میگفت
لوهان به گوشیش زنگ زد
بوق بوق بوق....کسی جواب نداد
داشتیم نگرانش میشدیم
-بریم بریم ، بلایی سرش نیومده باشه
کریس : چی میگی تو...تازه باید از سرت عکس بگیرن
سهون : راست میگه ، یکم منتظر میمونیم اگه
از بک خبری نشد من و چان میریم میگردیم پیداش میکنیم
چان : خیلی خب ، نمیشه دست رو دست بزاریم
منتظر باشیم خبری ازش بشه ، اخرین بار کجا دیدیتش؟
چن :بود
این بار خب..با ما اومد دوچرخه سواری
بعدش که مین کی خورد زمین و....
سوهو : اره اخرین بار منم در حال دوچرخه سواری دیدمش
چان : نه نه کافی نیست بازم فکر کنید
غزل : وقتی اون پسرا داشتن میخندیدن..! بک کجا بود؟
چان : راست میگه....!!!!!!
سهون : اره ، یعنی ممکنه ...!
چان : سهون یا پاشو بریم پارک
شیومین : فکر میکنی همونجا باشه؟ یعنی جایی نرفته؟
چان : اههههه من چه میدونم.
تائو : احتمالش زیاده که همونجا باشه ، اما الان دوساعت از اون موقع
میگذره ، هنوز تو پارکه؟
کریس : نع ، تو پارک نیس
چان : زنگ بزنیم پلیس؟؟
دینگ دینگ (خخخ مثلا زنگ گوشیه)
گوشی چانیول زنگ خورد :
چان : بله؟ شما؟
کسی که پشت تلفن بود : گوش کن چی میگم
همین الان میاین همون پارکی که اون دختره اونجا
خورد زمین امبولانس اومد .
بوق بوق بووووقققق
چان : الو الو....تو کی هستی؟ الووووو ، گوشی قطع شد
کریس : یعنی کی بوده؟؟؟
لوهان : اگه دزد بود پس چرا چیزی نخواست که با خودمون
ببریم اونجا بهشون بدیم تا بک رو ول کنن؟
چان : چی ؟؟؟ یعنی دزدیدنش؟؟؟
سهون : پس تو چی فکر میکنی؟ نه زنگ زدن بری مهمونی
دینگ دینننگگگگ
چان : الو..!
کسی که پشت خط بود : یادم رفت بگم ، اومدید
اون دختره هم که خورد زمین رو بیارید....
چان : چی میگی تو...! اولا اون تو بیمارستانه حالش بده ...بوقققق
چان : واه...!
غزل : یعنی واقعا دزده؟؟؟
سوهو : معمولا دزد ها پول میخوان
شیومین : حالا این دزده دختر میخواد
سهون : غلط کردههههه😈
شیومین : خخخخ
کریس : مین کیا حالت خوبه؟
غزل : چی میگی؟ واقعا میخواید ببرینش؟
کریس : خودمم نمیدونم...!
-میام....!
چان : چی میگی؟
سهون : حالت خوبه؟ میخوای بری؟؟؟؟
-الان بکی مهمه....من چیزیم نیست
سهون : عین چی داشت ازت خون میرفت الان میگی
هیچیم نیست بریم؟؟؟؟
_گفتم که الان بکهیون مهمه
چان : نه نه تو جایی نمیری
غزل : اره من نمیزارم بری
از جام بلند شدم سهون دستمو گرفت
سهون : کجاااا؟؟؟ مگه نمیشنوی چی میگم؟؟؟
_چرا میشنوم...اما منم گفتم بریم زود برمیگردیم
ییشینگ : اگه دیگه برنگشتی چی؟
کریس : چی میگی؟
تائو : راست میگه دیگه ، مین کیا اگه دیگه برنگشتی چی؟
_مهم نیست ، بریم...!!!
کریس : وای ، هیچی مانعت نیست ها
_به جای حرف زدن پاشید پاشید بریم
تائو : هممون؟؟؟؟
_خب میخواید بیمارستان بمونید چکارکنید؟
لباسامو عوض نکردم چون خیلی نگران بک بودم
از اتاق رفتیم بیرون
پرستار : یوجا کیم...کجا میرید؟؟؟
_زود برمیگردیم..!!!
پرستار : مگه اینجا هتله که بیاید بریم
_گفتم که برمیگردیم
پرستار هم برام مهم نبود رفتیم و سوار ماشینا شدیم
من و غزل و چانیول و سهون و کریس تو یه ماشین
رفتیم و رسیدیم به پارک
از ماشین پیاده شدم
_چانی یا گوشیتو میدی؟؟
چان : البته...
شماره همون فرد رو گرفتم
_الو ، شما دقیقا کجای پارک هستید؟
پست خطی : مستقیم بیاید ....
_واع ، مگه میبینمون؟؟؟
رفتیم جلو ، وای خیلی سرد بود باد میخورد تو
موهام و پراکندشون میکرد میفتادن جلوی چشم لامپ
های کمی هم روشن بود بزور میدیدم
چان : یاااااااااااا بکهیون
کریس : هه پسره خنگ
تائو : یا کجا بودی تو؟
غزل : نگرانت شدیم بابااااا!!!!!!
سهون : حالت خوبه؟؟؟
همه دور بکی جمع شدن
اووووممممممممم ، یکی در دهنمو گرفت
هیچی احساس نکردم.....انگار داشتم بیهوش میشدم
ولی نع ، یکم سرم گیج رفت
دست اون فرد رو گرفتم و میخواستم بشکنمش که
سهون و بکهیون متوجه من شدن
اومدن سمتم و اون فرد رو فراری دادن
وای....نفسم بند اومده بود
سهون : ببین ، با یه گیج بازی چه بلایی سرمون اوردی؟
بکهیون : مین کیا طوریت نشد؟؟
رو زمین ولو شده بودم و دست سهون زیر سرم بود
_خوبم خوبم
سهون : اره میبینم ، چقد بلای دیگه میخوای سرت بیاد؟؟؟
_گفتم که...اگه بکهیون چیزیش میشد چی؟
سهون : فعلا که از منم سالم تره
بکهیون : ممنونم...اونی
بکهیون منو اونی صدا میکنه این کلمشو خیلی دوست دارم
من داداش نداشتم بکهیون مثل برادر بزرگ ترم بود
کای و کیونگ هم نیستن
سهون : اونا رفتن خونه ..!
تائو : احتمالا بک هم با اونا باشه.
-نه فکر نمیکنم
چان : نه خونه نرفته اگه میرفت بهم میگفت
لوهان به گوشیش زنگ زد
بوق بوق بوق....کسی جواب نداد
داشتیم نگرانش میشدیم
-بریم بریم ، بلایی سرش نیومده باشه
کریس : چی میگی تو...تازه باید از سرت عکس بگیرن
سهون : راست میگه ، یکم منتظر میمونیم اگه
از بک خبری نشد من و چان میریم میگردیم پیداش میکنیم
چان : خیلی خب ، نمیشه دست رو دست بزاریم
منتظر باشیم خبری ازش بشه ، اخرین بار کجا دیدیتش؟
چن :بود
این بار خب..با ما اومد دوچرخه سواری
بعدش که مین کی خورد زمین و....
سوهو : اره اخرین بار منم در حال دوچرخه سواری دیدمش
چان : نه نه کافی نیست بازم فکر کنید
غزل : وقتی اون پسرا داشتن میخندیدن..! بک کجا بود؟
چان : راست میگه....!!!!!!
سهون : اره ، یعنی ممکنه ...!
چان : سهون یا پاشو بریم پارک
شیومین : فکر میکنی همونجا باشه؟ یعنی جایی نرفته؟
چان : اههههه من چه میدونم.
تائو : احتمالش زیاده که همونجا باشه ، اما الان دوساعت از اون موقع
میگذره ، هنوز تو پارکه؟
کریس : نع ، تو پارک نیس
چان : زنگ بزنیم پلیس؟؟
دینگ دینگ (خخخ مثلا زنگ گوشیه)
گوشی چانیول زنگ خورد :
چان : بله؟ شما؟
کسی که پشت تلفن بود : گوش کن چی میگم
همین الان میاین همون پارکی که اون دختره اونجا
خورد زمین امبولانس اومد .
بوق بوق بووووقققق
چان : الو الو....تو کی هستی؟ الووووو ، گوشی قطع شد
کریس : یعنی کی بوده؟؟؟
لوهان : اگه دزد بود پس چرا چیزی نخواست که با خودمون
ببریم اونجا بهشون بدیم تا بک رو ول کنن؟
چان : چی ؟؟؟ یعنی دزدیدنش؟؟؟
سهون : پس تو چی فکر میکنی؟ نه زنگ زدن بری مهمونی
دینگ دینننگگگگ
چان : الو..!
کسی که پشت خط بود : یادم رفت بگم ، اومدید
اون دختره هم که خورد زمین رو بیارید....
چان : چی میگی تو...! اولا اون تو بیمارستانه حالش بده ...بوقققق
چان : واه...!
غزل : یعنی واقعا دزده؟؟؟
سوهو : معمولا دزد ها پول میخوان
شیومین : حالا این دزده دختر میخواد
سهون : غلط کردههههه😈
شیومین : خخخخ
کریس : مین کیا حالت خوبه؟
غزل : چی میگی؟ واقعا میخواید ببرینش؟
کریس : خودمم نمیدونم...!
-میام....!
چان : چی میگی؟
سهون : حالت خوبه؟ میخوای بری؟؟؟؟
-الان بکی مهمه....من چیزیم نیست
سهون : عین چی داشت ازت خون میرفت الان میگی
هیچیم نیست بریم؟؟؟؟
_گفتم که الان بکهیون مهمه
چان : نه نه تو جایی نمیری
غزل : اره من نمیزارم بری
از جام بلند شدم سهون دستمو گرفت
سهون : کجاااا؟؟؟ مگه نمیشنوی چی میگم؟؟؟
_چرا میشنوم...اما منم گفتم بریم زود برمیگردیم
ییشینگ : اگه دیگه برنگشتی چی؟
کریس : چی میگی؟
تائو : راست میگه دیگه ، مین کیا اگه دیگه برنگشتی چی؟
_مهم نیست ، بریم...!!!
کریس : وای ، هیچی مانعت نیست ها
_به جای حرف زدن پاشید پاشید بریم
تائو : هممون؟؟؟؟
_خب میخواید بیمارستان بمونید چکارکنید؟
لباسامو عوض نکردم چون خیلی نگران بک بودم
از اتاق رفتیم بیرون
پرستار : یوجا کیم...کجا میرید؟؟؟
_زود برمیگردیم..!!!
پرستار : مگه اینجا هتله که بیاید بریم
_گفتم که برمیگردیم
پرستار هم برام مهم نبود رفتیم و سوار ماشینا شدیم
من و غزل و چانیول و سهون و کریس تو یه ماشین
رفتیم و رسیدیم به پارک
از ماشین پیاده شدم
_چانی یا گوشیتو میدی؟؟
چان : البته...
شماره همون فرد رو گرفتم
_الو ، شما دقیقا کجای پارک هستید؟
پست خطی : مستقیم بیاید ....
_واع ، مگه میبینمون؟؟؟
رفتیم جلو ، وای خیلی سرد بود باد میخورد تو
موهام و پراکندشون میکرد میفتادن جلوی چشم لامپ
های کمی هم روشن بود بزور میدیدم
چان : یاااااااااااا بکهیون
کریس : هه پسره خنگ
تائو : یا کجا بودی تو؟
غزل : نگرانت شدیم بابااااا!!!!!!
سهون : حالت خوبه؟؟؟
همه دور بکی جمع شدن
اووووممممممممم ، یکی در دهنمو گرفت
هیچی احساس نکردم.....انگار داشتم بیهوش میشدم
ولی نع ، یکم سرم گیج رفت
دست اون فرد رو گرفتم و میخواستم بشکنمش که
سهون و بکهیون متوجه من شدن
اومدن سمتم و اون فرد رو فراری دادن
وای....نفسم بند اومده بود
سهون : ببین ، با یه گیج بازی چه بلایی سرمون اوردی؟
بکهیون : مین کیا طوریت نشد؟؟
رو زمین ولو شده بودم و دست سهون زیر سرم بود
_خوبم خوبم
سهون : اره میبینم ، چقد بلای دیگه میخوای سرت بیاد؟؟؟
_گفتم که...اگه بکهیون چیزیش میشد چی؟
سهون : فعلا که از منم سالم تره
بکهیون : ممنونم...اونی
بکهیون منو اونی صدا میکنه این کلمشو خیلی دوست دارم
من داداش نداشتم بکهیون مثل برادر بزرگ ترم بود
۴۰.۲k
۳۰ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.