دو پارتی جونگ کوکـــ
1وقتی معلمت بود...
^ات=20=+ جونگ کوک=27=_^
ات ویو
امروز امتحان داشتم و هیچییییی نخوندم. هیچی من با هیچی شما خیلی فرق داره، چرا؟ چون حتی سوالاعم نمیتونم بخونم!!
نگران نیستم ک نمره کافی برای ترم بعد نیارم، نگرانم ک دوباره با استادم چش تو چش شم...
مث همیشه فقط ی هودی و ی شلوار کارگو پوشیدم و پیاده رفتم دانشگاه، آروم در و باز کردم و رفتم تو ولی... :
_دیر اومدی
+سلام، اهم... هنوز بچه ها امتحانشونو شروع نکردن ک
_اوه، تویی ات؟ بیا تو سرجات بشین. اینم برگت.
تعظیمی کردم و نشستم تا امتحان بدم.
خب سوال اول و عیبی نداره نمینویسم، سوال دوعم ک مهم نیست سوال س عم ک اصن ب درد خودش میخوره....
همینجوری پیش رفتم ک یهو دیدم هیچی ننوشتم، واسه ی اینکه ضایع نشه تو برگم چنتا نقاشی کشیدم! جالبه ولی دیگه مثل قبلنا برام مهم نیست ک امتحانم و چجوری بدم...
کوک برگه هارو گرفت و شروع ب تصحیح کردنشون شد. اهمیت ندادم و سرمو گذاشتم رو میز و سعی کردم ب هیچیز فک نکنم.
^دقایقی بعدـــ
زنگ تفریح خورد، خواستم پاشم ک صدای فلان فلان شدشو شنیدم:
_خانم کیم، شما جایی نمیری. ی صندلی بردار بزار کنار صندلی من و بشین
یا میخواد نصیحتم کنه، یا تحقیرم میکنه. ب همین سادگی. آخه من نمیخوام از ی آدمی ک فقط هفت سال ازم بزرگتره نصیحت بشم.
ی صندلی برداشتم و کنارش نشستم
صندلیشو دقیق روبه روی صندلیم گذاشت و صندلیم و کشید سمت خودش. (ی حالت هس میشینن خم میشن پاهاشونو باز میکنن دستاشونو میزارن رو پاهاشون مثلا حالشون خرابه؟ از همون مدلیا نشست)
*حساب کنین ببینین چن بار گفتم صندلی😔💅
_ات وضعیت درستیت اصن رو روال نیس. خیلیای دیگه اینجوری بودن، ولی تو اول خیلی قوی شروع کردی. نمیتونم بزارم استعدادت از بین بره. میدونم همش برای مشکلاتیع ک داری، ولی همینجوری نمیتونی از زیر دستم فرار کنی
+خب مگه من میخوام نمره هام اینجوری ش؟ منم دوس ندارم. هرروز ب خودم قول میدم درس بخونم ولی تا ب خودم میام میبینم پنج شیش ساعته ب دیوار زل زدم و *اورتینک کردم
(*اورتینک:خیلی فکر کردن درباره هرچیزی)
رو صندلیش صاف نشست و بعدش ولو شد
_خب میخوای کلاس خصوصی بزاریم؟ البته چ بخوای چ نخوای باید بزاری. جمعه ها ساعت هفت تا ده شب میای. خودمم میام دنبالت و میرسونمت
+ب مامان بابام بگم این موقع شب میرم کلاس خصوصی باور میکنن؟
_خودم با مامانت(چرا باباش ن😐) تماس میگیرم و همه چیو اوکی میکنم*چشمک
^جمعهـــ
خب شاید الان فک کنین بگم س ساعت ب خودم رسیدم و فلان و بیسار، ولی اگ من حوصله این کارارو داشتم ک اینجوری نمیکردم، میرفتم درسمو میخونم ک ساعت هفت شب نرم خونه استادم...
سعی کردم مشکی نپوشم. ی هودی سفید و شلوار کارگو مشکی با ی کاپشن مشکی پوشیدم ک از سرما نمیرم، فیلم هندی نیس یهو کوک روم کاپشنشو بندازه😐
آماده بودم و منتظر بودم این آقای بد قول برسه، گفت هرچی دیر برسیم از اون طرف دیر برمیگردیم....
درحال اورتینک بودم و ایشون همت کردن زنگ زدن.
_بیا پایین
و قطع کرد. خو لامصب بزا اصن اوکی کنم بعد قطع کن. نیم بودتمو پوشیدم و رفتم پایین. حتی پیاده عم نشو درو باز کنه😑 (ما باهم فرق داریم دلبرررررررررررر)
+سلام
_سیلیومممم
ودف مرده گنده از سنت خجالت بکش😐 با تعجب بهش زل زدم
_خب چیع من ک جوونم. تا پیر نشدم بزار از الفاظ رکیک و چرت و پرت استفاده کنم باو
دوتا پلک زدم ک فهمید چقد ریده با این کارش
_خب ولش کن. پیش ب سوی خونه ی مننننن
پشمام ریخته بود. نکنه روانی ای چیزیع؟ بعید نیست...
بعد از سالهاااااا رسیدیم.
اولش یکم چرت و پرت گفتیم ولی بعدش خیلی جدی شروع کرد ب درس دادن)
شرطا، بیست تا لایک، بیست تا کامنت
استعدادم خشک شده⃢☻:)
حالم قابل توصیف نیست⃢☻
پیج رمانمـ
@kim_rn2
پارت بعدش گزارش شده
^ات=20=+ جونگ کوک=27=_^
ات ویو
امروز امتحان داشتم و هیچییییی نخوندم. هیچی من با هیچی شما خیلی فرق داره، چرا؟ چون حتی سوالاعم نمیتونم بخونم!!
نگران نیستم ک نمره کافی برای ترم بعد نیارم، نگرانم ک دوباره با استادم چش تو چش شم...
مث همیشه فقط ی هودی و ی شلوار کارگو پوشیدم و پیاده رفتم دانشگاه، آروم در و باز کردم و رفتم تو ولی... :
_دیر اومدی
+سلام، اهم... هنوز بچه ها امتحانشونو شروع نکردن ک
_اوه، تویی ات؟ بیا تو سرجات بشین. اینم برگت.
تعظیمی کردم و نشستم تا امتحان بدم.
خب سوال اول و عیبی نداره نمینویسم، سوال دوعم ک مهم نیست سوال س عم ک اصن ب درد خودش میخوره....
همینجوری پیش رفتم ک یهو دیدم هیچی ننوشتم، واسه ی اینکه ضایع نشه تو برگم چنتا نقاشی کشیدم! جالبه ولی دیگه مثل قبلنا برام مهم نیست ک امتحانم و چجوری بدم...
کوک برگه هارو گرفت و شروع ب تصحیح کردنشون شد. اهمیت ندادم و سرمو گذاشتم رو میز و سعی کردم ب هیچیز فک نکنم.
^دقایقی بعدـــ
زنگ تفریح خورد، خواستم پاشم ک صدای فلان فلان شدشو شنیدم:
_خانم کیم، شما جایی نمیری. ی صندلی بردار بزار کنار صندلی من و بشین
یا میخواد نصیحتم کنه، یا تحقیرم میکنه. ب همین سادگی. آخه من نمیخوام از ی آدمی ک فقط هفت سال ازم بزرگتره نصیحت بشم.
ی صندلی برداشتم و کنارش نشستم
صندلیشو دقیق روبه روی صندلیم گذاشت و صندلیم و کشید سمت خودش. (ی حالت هس میشینن خم میشن پاهاشونو باز میکنن دستاشونو میزارن رو پاهاشون مثلا حالشون خرابه؟ از همون مدلیا نشست)
*حساب کنین ببینین چن بار گفتم صندلی😔💅
_ات وضعیت درستیت اصن رو روال نیس. خیلیای دیگه اینجوری بودن، ولی تو اول خیلی قوی شروع کردی. نمیتونم بزارم استعدادت از بین بره. میدونم همش برای مشکلاتیع ک داری، ولی همینجوری نمیتونی از زیر دستم فرار کنی
+خب مگه من میخوام نمره هام اینجوری ش؟ منم دوس ندارم. هرروز ب خودم قول میدم درس بخونم ولی تا ب خودم میام میبینم پنج شیش ساعته ب دیوار زل زدم و *اورتینک کردم
(*اورتینک:خیلی فکر کردن درباره هرچیزی)
رو صندلیش صاف نشست و بعدش ولو شد
_خب میخوای کلاس خصوصی بزاریم؟ البته چ بخوای چ نخوای باید بزاری. جمعه ها ساعت هفت تا ده شب میای. خودمم میام دنبالت و میرسونمت
+ب مامان بابام بگم این موقع شب میرم کلاس خصوصی باور میکنن؟
_خودم با مامانت(چرا باباش ن😐) تماس میگیرم و همه چیو اوکی میکنم*چشمک
^جمعهـــ
خب شاید الان فک کنین بگم س ساعت ب خودم رسیدم و فلان و بیسار، ولی اگ من حوصله این کارارو داشتم ک اینجوری نمیکردم، میرفتم درسمو میخونم ک ساعت هفت شب نرم خونه استادم...
سعی کردم مشکی نپوشم. ی هودی سفید و شلوار کارگو مشکی با ی کاپشن مشکی پوشیدم ک از سرما نمیرم، فیلم هندی نیس یهو کوک روم کاپشنشو بندازه😐
آماده بودم و منتظر بودم این آقای بد قول برسه، گفت هرچی دیر برسیم از اون طرف دیر برمیگردیم....
درحال اورتینک بودم و ایشون همت کردن زنگ زدن.
_بیا پایین
و قطع کرد. خو لامصب بزا اصن اوکی کنم بعد قطع کن. نیم بودتمو پوشیدم و رفتم پایین. حتی پیاده عم نشو درو باز کنه😑 (ما باهم فرق داریم دلبرررررررررررر)
+سلام
_سیلیومممم
ودف مرده گنده از سنت خجالت بکش😐 با تعجب بهش زل زدم
_خب چیع من ک جوونم. تا پیر نشدم بزار از الفاظ رکیک و چرت و پرت استفاده کنم باو
دوتا پلک زدم ک فهمید چقد ریده با این کارش
_خب ولش کن. پیش ب سوی خونه ی مننننن
پشمام ریخته بود. نکنه روانی ای چیزیع؟ بعید نیست...
بعد از سالهاااااا رسیدیم.
اولش یکم چرت و پرت گفتیم ولی بعدش خیلی جدی شروع کرد ب درس دادن)
شرطا، بیست تا لایک، بیست تا کامنت
استعدادم خشک شده⃢☻:)
حالم قابل توصیف نیست⃢☻
پیج رمانمـ
@kim_rn2
پارت بعدش گزارش شده
۵۱.۶k
۳۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.