بادهن بازنگاش کردم ومشتی به بازوش کوبیدم خیلی بیشعوریی چ

_بادهن بازنگاش کردم ومشتی به بازوش کوبیدم خیلی بیشعوریی چه خبره مگه جوجه کشی راانداختیم هیچیم نع سه تا ارع حتما چع خوش اشتهام هس
_والاماکه هنوزچیزیی ندیدیم که ببینیم تکلیف چیع خوش اشتهابایدباشیم یابداشتها وبایه قهقه پابه فرارگذاش
+همزمان باهاش ازروتاب پاشدموباتمام توانم دنبالش دویدم واساامیرعلی بخدابگیرم میکشمت
_خب پس مگع عقلم کمه که واسم
+بله عقلت کمه کع این چرتوپرتارومیگی دیگع
_چرتوپرت نیس نکنه دیدم خودم خبرندارم نکنه وقتی من خواب بودم کاری باهام کردی
+بلندازحرصم جیغ زدم امـــیـــرعلــی خفه شوبخدامیکشمت
دوباره قهقه ایی سرداد که یهویه فکری به سرم زدخودموانراختم زمین وهمزمان یه آخ بلندگفتم که
امیرعلی یه لحظه دست ازدویدن برداشت وبعدازمکثی به پشتش نگاهی انداخت
بادیدنم عینهوبرق گرفته هااابع طرفم دوید
+الناالنا فدات شم چی شد
_منم محکم ازپام گرفته بودم وآخواوخ میکردم
+الناغلط کردم خانومی النایه چیزی بگوچیشداخه یهوپات چیزی شده
کم مونده بودگریش دربیاد یهوپاموول کردم ودمپاییمودرآوردموبایه دستمم ازبازوش گرفتم تافرارنکنه ومحکم بادمپایی میکوبیدم روبازوشوپاشوکمرش
آخواوخش بلندشده بود خوبه بازم اون قسمت که مابودیم ازخونه دوربودوگرنه آبرومون میرف
+الناغلط کردم ول کن اصن قبول نیس توجرزدی
_عه نع باباببینم کی میخوادقبول نکنه وتورواززیردمپایه نازنین من دربیاره
+الناغلط کردم ودوباره صداش بخاطرخنده ایی که میخواست دوباره شروع کنه دورگه شدوگف مگه دروغ میگم اخه
عه عه ببین چقدپرووووعه
ومحکمترکوبیدم توکمرش
دریه حرکت دوتادستاموبادست آزادش گرفت ووصل هم کرد
+بسه باباجنازمون کردی
ازلحنش خنده ایی کردم ودمپایروانداختم زمین:دیگه نشنوما
حالاکه مطمئن شدآروم شدم
دستاشوحلقه گردنم کرد
ومنم دستاموگذاشتم رویه سینه اش که بخاطردویدنوهوارایی که کشیده بودتن تن بالاوپایین میشد
_باصدایی آروم امیرعلی
+النافدات شم چی شد
_منم محکم ازپام گرفته بودم وآخواوخ میکردم
+الناغلط کردم خانومی النایه چیزی بگوچیشداخه یهوپات چیزی شده
کم مونده بودگریش دربیاد یهوپاموول کردم ودمپاییمودرآوردموبایه دستمم ازبازوش گرفتم تافرارنکنه ومحکم بادمپایی میکوبیدم روبازوشوپاشوکمرش
آخواوخش بلندشده بود خوبه بازم اون قسمت که مابودیم ازخونه دوربودوگرنه آبرومون میرف
+الناغلط کردم ول کن اصن قبول نیس توجرزدی
_عه نع باباببینم کی میخوادقبول نکنه وتورواززیردمپایه نازنین من دربیاره
+الناغلط کردم ودوباره صداش بخاطرخنده ایی که میخواست دوباره شروع کنه دورگه شدوگف مگه دروغ میگم اخه
عه عه ببین چقدپروعه
ومحکمترکوبیدم توکمرش
دریه حرکت دوتادستاموبادست آزادش گرفت ووصل هم کرد
دیدگاه ها (۳)

ادمه پارت شستویکم رمان مرگ وزندگی:+بسه باباجنازمون کردی ازلح...

ادامه پارت شستویکم رمان مرگ وزندگی:+من دیگه طاقتشوندارم_چشما...

پارت شستویکم رمان مرگ وزندگی:روتاب نشسته بودیمونسیم خنکی به ...

ادامه پارت شستم رمان مرگ وزندگی:_هیس النامن بایدبمیرموتوحرف ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط