پارت شستویکم رمان مرگ وزندگی

پارت شستویکم رمان مرگ وزندگی:

روتاب نشسته بودیمونسیم خنکی به صورتمون میخورد دستشوحلقه دورم کرده بودوسرموگذاشته بودم روشونش اخع یع انسان چقدمیتونه روآدم تاثیربزاره چرادرمقابلش ضعیف میشم بخشنده میشم آروم میشم انگاریه قرصه مسکن خیلی خیلی قویه وقتی به چشمایه رنگ شبش نگامیکنم خودموفراموش میکنم موقعیتمو وحتی هرکسی که اطرافم هس وفقدیه نفروحس میکنمودوس دارم دنیاواسته وانقدری به چشماش خیره بشم تابالاخره سیربشم
سرموروشونش بلندکردم وبهش خیره شدمواز ته ته دلم خداروشکرکردم سرشوکه خیره شده بودبه روبروخم کردوتوچشمام زل زد

+امیرعلی:چیع

_ابرویی بالاانداختم هیچس

+بوسه ایی روپیشونیم کاشت چقددلم این چن روزبرات تنگ شده بود

_پروونشیااا ولی منم

+الهی من قربون دلت برم
دیگع نبینم گریه کردیا

_اعلائمه دلتنگیه

+الهی من بمیرم ازاین به بعددیگه اجازه نمیدم یه اشک ازچشمات پایین بیاد خنده شیطونی کردحتی حساسیت

_درحالی که باپایین موهام که بافته بودم بازی می کردم :توناراحتم کردی دیگع

+النابهت قول میدم دیگع هیچ وقت هیچ وقته هیچ وقت توزندگیمون ناراحتت نکنم حتی اگه مربوط به زندگیمون بودوربطیم به من نداش بازم توحق نداری ناراحت بشی همه ناراحتیاروخودم میکشم همه غصه هاروهم باره زندگیمونو

_توچشماش نگاهی انداختم درحالی که چشمام ازخوشحالی بخاطرهمچین مردی که داشتم گفتم:زندگیمون!

+بااین حرفم لبخندی رولباش کاشتم وبه تکیه گاه تاب تکیه داد وانگارکه رفته باشه تورویاوخیلی عمیق تربه حرفی که گفته باشه فک کنه گفت:بله زندگیمون
الی خانوم یه زندگیی برات بسازم خم به ابروهات نیاری لحظه لحظه زندگیمون لبخندرولبامون باشه من عصراازسرکاربیام بوی همون فسنجونه که به خوردمون دادی اولین بارتوخونه پیچیده باشه
سلنایه بابا یهومثه مامانش عین جن بپره توبغلمومحکم لپموببوسه بعدتوبیای به استقبالم کیفموازدستم بگیری بهم خسته نباشیدبگی ومن محکم هردوتونوبغل کنم و واقعاتمام خستگیه روزازتنم دربره

_بالبخنده شیرینی که ازرویاهایه مثله عسلش رولبم نشسته بودپس تنهایی اسمم انتخاب کردی ارع

+لبخندی زدبله پس چی من همون سه سال پیش که عاشقت شدم به اینافک میکردم وبرابچمون اسم انتخاب کردم حتی اسمه پسرم انتخاب کردم

_اووووشماآپشنتون خیلی قویه پس

+قهقه ایی زدبله پس

_چی هس حالااسم پسرتون

+ایلیا

_دوباره خنده بلندی سردادم ولی من همیشه دوس داشتم اسم پسرم ماهورباشه

+عب نداره دُشواریی نداریم کع یدونه دیگه میاریم اسمشومیزاریم ماهور

_بادهن بازنگاش کردم ومشتی به بازوش کوبیدم خیلی بیشعوریی چه خبره مگه جوجه کشی راانداختیم هیچیم نع سه تا ارع حتما چع خوش اشتهام هس👈
دیدگاه ها (۱)

_بادهن بازنگاش کردم ومشتی به بازوش کوبیدم خیلی بیشعوریی چه خ...

ادمه پارت شستویکم رمان مرگ وزندگی:+بسه باباجنازمون کردی ازلح...

ادامه پارت شستم رمان مرگ وزندگی:_هیس النامن بایدبمیرموتوحرف ...

ادامه پارت شستم رمان مرگ وزندگی:بادیدنش ازتعجب چشمام اندازه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط