ازدواج اجباری(part 37)
ازدواج اجباری(part 37)
(به خاطر حمایتاتون جایزه دارم میدم تشویقم کنید لطفا🗿✨)
*ا/ت ویو
یه هفتس کوک اصلا بهم اهمیت نمیده
صبا زود میره شبا دیر میاد خونه
یه شب که داشتم فیلم میدیدم و منتظر کوک بودم یهو دیدم
کسی کلید انداخت توی در و وارد شد
و با صحنه ای که دیدم شکه شدم
_ک....وک
یکی:ددی این دختره کیه
+خدمتکاره عزیزم
یکی:چرا لباس خدمتکاری نداره
+میذارم خدمتکارام راحت باشن
یکی:ددی مهربون من
_جونگکوک چی میگی
+ببینم باید از تو اجازه بگیرم
_میفهمی داری چیکار میکنی
+بهتر از تو میفهمم
یکی:ددی ولش کن بیا بریم بالا توی اتاقت
+بریم
وقتی رفتن نشستم و گریه کردم
کوک اینکه بچه مرده رو انداخته تقصیر من که مراقبش نبودم
هر وقت میره توی اتاقی به برای بچه درست کرده بودیم
چند دقیقه اونجا گریه میکنه و دوباره با من سرد رفتار میکنه
توی این مدت اصلا رابطه نداشتیم حتی بغلمم نکرده بود
اجوما:دخترم گریه نکن
_اجوما چطوری گریه نکنم جلوی خودم اون دختره رو عزیزم صدا میکنه
_منو مقصر مرگ بچش میدونه
_مگه من خواستم پام پیچ بخوره
اجوما:حق داری دخترم
_اجوما واقعا دیگه نمیتونم تحمل اینهمه درد و ناراحتی ندارم
اجوما:من باهاش صحبت میکنم
_اجوما نمیخواد اون که به هر حال منو مقصر میدونه
اجوما:ولی دخترم
_ممنون از اینکه میخوای کمکم کنی ولی من میدونم جونگکوک نظرش برنمیگرده، فک میکنه بچشو کشتم منم اندازه ی خودم اون بچه رو میخواستم و دوسش داشتم چون اون بچه هم خون منو توش داشت هم جونگکوک
*جونگکوک ویو
وقتی حرفاشو با اجوما شنیدم قلبم به درد اومد ولی اون بچه توی شکمش داشت رشد میکرد دوماه فقط دوماه مونده بود تا بدنیا بیاد
یکی:ددی چیشده
+برو بیرون از خونه ی من هرزه
یکی:وا ددی چت شده
+به من نگو ددی فقط گمشو تا نکشتمت
دختره سریع رفت و من
به سمت اتاق بچمون رفتم که الان دیگه وجود نداره
میتونم دوباره ا/ت حامله کنم ولی اگه برای این بچه هم اتفاقی بیوفته چی
توی همین فکرا بودم که یه فیلم برام ارسال شد
فیلم ا/ت بود بازش کردم و دیدم ا/ت داره میگه
_من این بچرو نمیخوام باید بکشمش میدونم جونگکوک عذاب میکشه ولی من این بچه رو نمیخوام میکشمش
این این امکان نداره پس اینهمه حرفی که به اجوما زد دروغ بود زنیکه بچه ی منو کشت
*ا/ت ویو
یهو دیدم جونگکوک با داد اومد پایین
_چیشده
+لعنتی تو چرا وقتی بچرو نمیخواستی کشتیش(داد)
_جونگکوک چیمیگی من اون بچرو بیشتر از خودم دوس داشتم
+اره قشنگ معلومه بنظرم بهتره این فیلمو ببینی
فیلمو دیدم و به کوک گفتم
_کوک من هیچوقت این حرفارو نزدم
+خفه شو دیگه نمیخوام جیزی بشنوم
دستمو محکم گرفت و...
ادامه دارد...
(به خاطر حمایتاتون جایزه دارم میدم تشویقم کنید لطفا🗿✨)
*ا/ت ویو
یه هفتس کوک اصلا بهم اهمیت نمیده
صبا زود میره شبا دیر میاد خونه
یه شب که داشتم فیلم میدیدم و منتظر کوک بودم یهو دیدم
کسی کلید انداخت توی در و وارد شد
و با صحنه ای که دیدم شکه شدم
_ک....وک
یکی:ددی این دختره کیه
+خدمتکاره عزیزم
یکی:چرا لباس خدمتکاری نداره
+میذارم خدمتکارام راحت باشن
یکی:ددی مهربون من
_جونگکوک چی میگی
+ببینم باید از تو اجازه بگیرم
_میفهمی داری چیکار میکنی
+بهتر از تو میفهمم
یکی:ددی ولش کن بیا بریم بالا توی اتاقت
+بریم
وقتی رفتن نشستم و گریه کردم
کوک اینکه بچه مرده رو انداخته تقصیر من که مراقبش نبودم
هر وقت میره توی اتاقی به برای بچه درست کرده بودیم
چند دقیقه اونجا گریه میکنه و دوباره با من سرد رفتار میکنه
توی این مدت اصلا رابطه نداشتیم حتی بغلمم نکرده بود
اجوما:دخترم گریه نکن
_اجوما چطوری گریه نکنم جلوی خودم اون دختره رو عزیزم صدا میکنه
_منو مقصر مرگ بچش میدونه
_مگه من خواستم پام پیچ بخوره
اجوما:حق داری دخترم
_اجوما واقعا دیگه نمیتونم تحمل اینهمه درد و ناراحتی ندارم
اجوما:من باهاش صحبت میکنم
_اجوما نمیخواد اون که به هر حال منو مقصر میدونه
اجوما:ولی دخترم
_ممنون از اینکه میخوای کمکم کنی ولی من میدونم جونگکوک نظرش برنمیگرده، فک میکنه بچشو کشتم منم اندازه ی خودم اون بچه رو میخواستم و دوسش داشتم چون اون بچه هم خون منو توش داشت هم جونگکوک
*جونگکوک ویو
وقتی حرفاشو با اجوما شنیدم قلبم به درد اومد ولی اون بچه توی شکمش داشت رشد میکرد دوماه فقط دوماه مونده بود تا بدنیا بیاد
یکی:ددی چیشده
+برو بیرون از خونه ی من هرزه
یکی:وا ددی چت شده
+به من نگو ددی فقط گمشو تا نکشتمت
دختره سریع رفت و من
به سمت اتاق بچمون رفتم که الان دیگه وجود نداره
میتونم دوباره ا/ت حامله کنم ولی اگه برای این بچه هم اتفاقی بیوفته چی
توی همین فکرا بودم که یه فیلم برام ارسال شد
فیلم ا/ت بود بازش کردم و دیدم ا/ت داره میگه
_من این بچرو نمیخوام باید بکشمش میدونم جونگکوک عذاب میکشه ولی من این بچه رو نمیخوام میکشمش
این این امکان نداره پس اینهمه حرفی که به اجوما زد دروغ بود زنیکه بچه ی منو کشت
*ا/ت ویو
یهو دیدم جونگکوک با داد اومد پایین
_چیشده
+لعنتی تو چرا وقتی بچرو نمیخواستی کشتیش(داد)
_جونگکوک چیمیگی من اون بچرو بیشتر از خودم دوس داشتم
+اره قشنگ معلومه بنظرم بهتره این فیلمو ببینی
فیلمو دیدم و به کوک گفتم
_کوک من هیچوقت این حرفارو نزدم
+خفه شو دیگه نمیخوام جیزی بشنوم
دستمو محکم گرفت و...
ادامه دارد...
۹۴.۰k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.