ازدواج اجباریpart

ازدواج اجباری(part 36)

*ا/ت ویو
دو ماه مونده بود به زایمانم
توی این دوران جونگکوک خیلی بهم رسیدگی میکرد
یه روز صبح که کوک صدام کرد بیا صبحونه داشتم میرفتم که پام پیچ خورد و از پله ها افتادم حس کردم لای پای خیس شده و اخر فقط صدای داد های جونگکوک رو شنیدم و سیاهی مطلق...
*جونگکوک ویو
سریع ا/ت رو بردم بیمارستان وقتی افتاد از لای پاش خونریزی کرد امیدوارم اتفاقی براشون نیفته
من واقعا بچمو دوست داشتم میخواست دوماه دیگه بدنیا بیاد نباید بمیره نه نمیمیره
؛اقای جئون متاسفم ولی بچتون نتونست زنده بمونه، حال همسرتون خوبه و بهشون اومده لطفا یه جوری این موضوع رو بهشون بگید
+بچم بچم چرا مرد
؛به خاطره ضربه ای که بهشون خورده
+ولی اخه چرا(گریه)
؛لطفا برید پیش همسرتون(بابا گیر دادیا بچشو از دست داده)
رفتم اتاق ا/ت
+ا/ت(سرد)
_جونگکوک چیشد
+هیچی تو از پله ها افتادی و بچه(بغض)
_بچه چی جونگکوک
+مرد(گریه)
_چی یعنی چی
*ا/ت ویو
شکه شده بودم و ناراحت جونگکوک خیلی بچه دوست داشت الان چرا باهام سرده
+ا/ت باید دوروز بمونی(سرد)
_باشه(بغض)
بدون خداحافظی رفت بیرون
چرا اینطوری شد تازه داشتم خوشبخت میشدم
ادامه دارد...
شرطا:
۱٠٠ لایک
۱۰۰ کامنت✨
دیدگاه ها (۱۲۰)

ازدواج اجباری(part 37)(به خاطر حمایتاتون جایزه دارم میدم تشو...

ازدواج اجباری(part last)*ا/ت ویو محکم منو گرفت و از عمارت ان...

ازدواج اجباری(part 35)*ا/ت ویو بهوش اومدم دیدم کوک سرشو گذاش...

ازدواج اجباری(part 34)*ا/ت ویو شرابو ریختیم توی لیوانامون و ...

پارت 8 جونگکوک:وایسا ا/ت: بله جونگکوک: هیچی برو ا/ت: وا چشه ...

مرگ بی پایان پارت ۳۱

مرگ بی پایان پارت ۲۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط