رمان عطر عاشقی
#رمان عطر عاشقی
#پارت 5
_میگم زهی
_جونم اجی
_کجا بریم
_نمودونم بریم شاپینگ
_اوک منم هوس شاپینگ کردم
_باشع پس برو
_پیش به سوی شاپینگ
خخخخخ دیوونه
_بعله دیه اقتی اجیم تو باشی
_میگم دلی
_جونم
_امروز همش داشتم به استاد جیگره فک میکردم
_نکنه عاشقش شدی
_نع بابا ولی خعلی جیگر بود و مهمتر از این داشتم به این فک میکردم که چجوری به حرف زینب گوش کرد !!!!
_خخخخ منم وقتی رسیدم خونه مستقیم رفتم بهش زنگ زدم
_عه جدی ؟؟خب چی گف ،؟؟
_بعله گف که پسر خالشه
_واییییی چه خووووووب ؛پ هر سوالی داشتم میتونم از زیر زبونش بکشم بیرون
_یعنی خاعک
_تو سرت
_تو ......
_یاااااااا خیه دوباره رفتی جاده خاکی تو ؟؟؟؟
_ایش ایش نه اینکه تو نمیری
_هخخخ من از خیلی وقته نرفتم
بعد از کلی کل کل بلاخره رسیدیم
جلوی یه پاساژ ترمز کردم ؛ماشینو پارک کردیم و رفتیم تو ؛اولین بوتیک سمت چپ عطر و ساعت بود ؛منم که خیلی وقته دنبال یه عطری میگشتم ؛
وارد همون بوتیکه شدیم ؛
_واااایییی زهرا
_هان چته ؟؟؟
_بلاخره همون عطری رو که میخواستمو پیدا کردم
_کدوم عطر ؟؟؟؟؟
_واااا همون عطری که من همش ازش استفاده میکنم و یه مدتیه که دنبالشم
_اهااان نینا ریچی رو میگی ؟؟؟
_اره
پسره مغازه دار که چرت و پرتای مارو شنید رفت اونور تر و عطر رو واسم اورد
پسره تقریبا سنش 25 سال بود ؛یه پسری با قیافه ی خیلی ساده ولی در عین حال جذاب و خوشگل بود
عطره رو گرفتیم و پولشو حسساب کردم
؛سریع رفتم بیرون
؛زهرا که از رفتار من شوکه شده بود ؛با دواومد دنبالم
_دلی چت شد یهو ؟؟؟؟
_زهرا
_بریم خونه
_واااااا
_زهرا تورو خدا
_باشه عزیزم ولی بگو چته ،؟؟؟
_هیچی زهرا ؛من این پسر فروشنده رو میشناسم ؛قیافه و صداش و همه چیش واسم آشناس
_واااا دلی دیوونه شدی ؟؟؟ع کجا میشناسیش ؟؟؟؟
_نه زهرا دیوونه نشدم ولی پسره رو میشناسم مطمءنم
_بریم ببینم تو داری چرت و پرت میگی
مستقیم برگشتیم خونه
.
.
.
.
..
.
#پارت 5
_میگم زهی
_جونم اجی
_کجا بریم
_نمودونم بریم شاپینگ
_اوک منم هوس شاپینگ کردم
_باشع پس برو
_پیش به سوی شاپینگ
خخخخخ دیوونه
_بعله دیه اقتی اجیم تو باشی
_میگم دلی
_جونم
_امروز همش داشتم به استاد جیگره فک میکردم
_نکنه عاشقش شدی
_نع بابا ولی خعلی جیگر بود و مهمتر از این داشتم به این فک میکردم که چجوری به حرف زینب گوش کرد !!!!
_خخخخ منم وقتی رسیدم خونه مستقیم رفتم بهش زنگ زدم
_عه جدی ؟؟خب چی گف ،؟؟
_بعله گف که پسر خالشه
_واییییی چه خووووووب ؛پ هر سوالی داشتم میتونم از زیر زبونش بکشم بیرون
_یعنی خاعک
_تو سرت
_تو ......
_یاااااااا خیه دوباره رفتی جاده خاکی تو ؟؟؟؟
_ایش ایش نه اینکه تو نمیری
_هخخخ من از خیلی وقته نرفتم
بعد از کلی کل کل بلاخره رسیدیم
جلوی یه پاساژ ترمز کردم ؛ماشینو پارک کردیم و رفتیم تو ؛اولین بوتیک سمت چپ عطر و ساعت بود ؛منم که خیلی وقته دنبال یه عطری میگشتم ؛
وارد همون بوتیکه شدیم ؛
_واااایییی زهرا
_هان چته ؟؟؟
_بلاخره همون عطری رو که میخواستمو پیدا کردم
_کدوم عطر ؟؟؟؟؟
_واااا همون عطری که من همش ازش استفاده میکنم و یه مدتیه که دنبالشم
_اهااان نینا ریچی رو میگی ؟؟؟
_اره
پسره مغازه دار که چرت و پرتای مارو شنید رفت اونور تر و عطر رو واسم اورد
پسره تقریبا سنش 25 سال بود ؛یه پسری با قیافه ی خیلی ساده ولی در عین حال جذاب و خوشگل بود
عطره رو گرفتیم و پولشو حسساب کردم
؛سریع رفتم بیرون
؛زهرا که از رفتار من شوکه شده بود ؛با دواومد دنبالم
_دلی چت شد یهو ؟؟؟؟
_زهرا
_بریم خونه
_واااااا
_زهرا تورو خدا
_باشه عزیزم ولی بگو چته ،؟؟؟
_هیچی زهرا ؛من این پسر فروشنده رو میشناسم ؛قیافه و صداش و همه چیش واسم آشناس
_واااا دلی دیوونه شدی ؟؟؟ع کجا میشناسیش ؟؟؟؟
_نه زهرا دیوونه نشدم ولی پسره رو میشناسم مطمءنم
_بریم ببینم تو داری چرت و پرت میگی
مستقیم برگشتیم خونه
.
.
.
.
..
.
۳.۴k
۲۳ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.