پارت

پارت ۳
-به ســر خیابون که رسیدیم صدای ظبط رو کم کردم ؛خونه ی آیرین روبه روی خونه ی خودمونه ؛آیرین رو پیاده کردم و رفتم خونه خودمون ماشینو پارک کردم و رفتم تو ؛همیشه این موقع ها کسی جز مامانم خونه نیس
رفتم سمت اشپزخونه و بعله ؛مامانم داشت اشپزی میکرد
-ســـــــــــــــلام مامان مهربونم
-سلام دخترم !امروز زود اومدی ؟؟؟
-وااااااا مامی !یعنی نمیخوای دخترت زود بیاد خونه ؟کلاسم تموم شد اومدم دیگه (اره جون عمم کلاسم تموم شد ؛مامانم نمیدونه دخترشو از کلاس بیرون کردن 😹 😹 )
-مامانی من گشنمه میرم لباسامو عوض میکنم و میام ؛بادو رفتم تو اتاقم و اصلا نشنیدم مامانم چی گف ؛خودمو پرت کردم رو تخت ؛قیافه ی اون استاد جیگره اومد جلو چشم ؛یاد حرف بورام افتادم "استاد این دفعه رو به خاطر من ببخشین "
چطور اون استاد بد اخلاقه حرف بورام رو گوش کرد ؟؟؟؟
نچ نچ نچ نچ اینجوری نمیشه من باید بفهمم
تند تند شماره ی بورام رو گرفتم و بهش زنگ زدم که بعله گوشی رو برداشت
-الوووووووو بورامی سلام .
-سلام چته باز چی میخوای ؟؟؟؟؟
-ایش ایش یعنی منم به دوستم زنگیدم و ......
پرید وسط حرفم و گفت :بسه بابا بگو چی میخوای ؟تو غیر ممکنه زنگ بزنی و کاری نداشته باشی
-باشه بابا میخواستم درباره ی اون استاده ازت بپرسم
---هخخخخ یعنی خاک عالم تو اون سرت ؛بعله پسر خالمه ؛به خاطر همین حرفمو گوش کرد
-اهااااااان پس بگووووو
-بله دیگه گفتم
-بوری چه پسر خاله ای داری تو خفن
-هووووووی خفه
-باشه بابا پسر خالت واس خودت ؛خودافس
-خخخخ :؛نگا تا کارت تموم شد گفتی خدافظ ؛خدافظ بزار به کارم برسم
-خدافس
پووففففففف ؛پاشدم رفتم سمت کمدم ؛لباسامو عوض کردم و رفتم اشپزخونه ؛دیدم که مامانم درحال سالاد درس کردنه ؛متوجه حظور منهم نشد چون پشتش به من بود ؛منم راهمو کج کردم ورفتم رو کاناپه دراز کشیدم و شروع کردم به بالا پایین کردن کانال ها -*-تا رسیدم به KBSکانال مورد علاقم k-pop هم تازه شروع شده بود ایییییول
حدود نیم ساعت بعد که برنامه تموم شدرفتم نماز ظهرم را خواندم و دیگه منتظر نماندم تا بابام بیا ؛اخه خعلی گشنم بود
نهارمو خوردم و برگشتم تو اتاقم و پریدم رو تخت نازنینم ؛رفتم تو عالم هپروت ؛دوباره قیافه ی اون جیگره اومد جلو چشم وااااییییییی
محاله دخترای کلاسمون عاشقش نشن از بس جیگر بود
واس چی دارم به اون فک میکنم من ؟؟؟؟نکنه عاشقش شدم /؟؟؟؟اصلا عشق چی هس ؟؟؟؟؟کشکه یا میوه ؟؟؟؟؟
خب به من چه قیافش یهو جلو چشام سبز شد ؛واهیییی خوددرگیری نداشتیم که جدیدا گرفتارش هم شدیم -'-بخوابم بهتره 😿 والا
کم کم چشمام گرم شد و .......
دیدگاه ها (۴۰)

رمـــان عطر عاشقی پارت ۴از سر و صدای زهرا بیدار شدم بال...

#رمان عطر عاشقی #پارت 5_میگم زهی _جونم اجی _کجا بریم _نمودون...

بیاید بحرفیم دلم گرفتع

𝐌𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲 🍷پارت : ۵ویو ا.تبا الارم گوشیم بیدار شدم رفتم دوش گ...

ادامه.... داغون گفتم الا : میخوام قدم بزنم.و بی توجه بهش به ...

𝐌𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲 🍷پارت : ۷ویو ا.ترفتیم سمت کیسه بوکسا دستکشای بوکسو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط