پارت

پارت ۴۰
جونگکوک:کوچولوی من چیشده که داری گریه میکنی
جی را:دلم..دلم برای تهیونگ خیلی تنگ شده(گریه)
جونگکوک رفت و کنارش نشست و بغل کرد و همینطور که سرش و نوازش میکرد میگفت
جونگکوک:عزیزم اشکالی نداره اون برمیگرده
جی را:من خیلی دوسش دارم حتی شاید از قبل هم بیشتر دوسش دارم ولی ولی اون الان گذاشته رفته(گریه)
جونگکوک:بهت قول میدم برش گردونم
جی را:ولی اگه برنگشت چی(گریه)
جونگکوک:نگران نباش من بهت قول دادم حالا هم یکمی استراحت کن و به خودت زیاد فشار نیار برای کوچولو خوب نیست
جی را:اهوم باشه
جونگکوک به سختی جی را رو خوابوند و رفت پایین
جی را از اون روز خیلی بیشتر به تهیونگ فکر میکرد و همیشه با عکسای تهیونگ میخوابید و با فکر تهیونگ از خواب بلند میشد
جی را هشت ماهش شده بود و خیلی کارا براش سخت شده بودن و زیاد به خودش فشار نمیاورد و همه خیلی مراقبش بودن
جی را به همراه جونگکوک نشسته بودن و سریال میدیدن که جی را زیر شکمش تیر کشید اولش فکر میکرد چیزی نیست ولی بعدش حالش خیلی بد شد و فهمید که وقتشه!
خیلی زود به جونگکوک کخ کنارش بود زد و گفت
جی را:اوپا..وقتشه اییی(نفس نفس)
جونگکوک:چی واقعا
و جونگکوک و مادر و پدرش جی را رو گذاشتن توی ماشین و به بیمارستان بردن
وقتی رسیدن جی را رو بردن توی اتاق عمل و جونگکوک دیگه نتونست طاقت بیاره و شماره تهیونگ و گرفت
امیدوار بود که تهیونگ جواب بده چون از وقتی رفته بود جواب کسی رو نمیداد
..................
دیدگاه ها (۰)

پارت۴۱جونگکوک کل راهرو هارو طی کرده بود و همش زیر لب میگفتجو...

پارت اخرجی را باورش نمیشد که تهیونگ جلوشه گریش گرفته بود و گ...

پارت ۳۹چند روزی از این ماجرا گذشت و دیگه خبری از تهیونگ نبود...

پارت۳۸مادر جونگکوک:بیدار شدی عزیزم جی را :اهومجونگکوک:کوچولو...

black flower(p,249)

black flower(p,286)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط