اتش سرد
اتش سرد
#پارت۱۰
ا.ت ویو
داشت خندم میگرفت ولی جلوی خودمو گرفتم که دیدم پررو بلندم کرد و گذاشتم رو تخت و رفت بیرون..............
شوگا ویو
سریع بلندش کردن و گذاشتمش رو تخت و رفتم و به دکتر شخصیم گفتم بیاد (گایز دکتر نامجونه از اونجایی که همتون میدونید نامجون خیلی باهوشه دیگه.....یونو؟)
نامجون :عالیجناب شما بیرون بمونید من وضعیته خانوم رو بهتون میگم
یونگی:باشه فقط زود تر...........
ا.ت سلیطه ویو🗿
زیر چشمی دیدم یکی اومد تو فهمیدم دکتره سریع چشمامو باز کردم و دستمو جلوی دهنش گذاشتم تا چیزی نگه یا داد نکشه ............گفتم
ا.ت:اگر جونتو دوست داری برو و بهش بگو مریزی قلبی داره و باید یه حرفاش گوش کنی که ناراحت نشه وگرنه بد میشه(اروم)
نامجون:به کی؟
ا.ت:عالیجنابتون(اروم)
نامجون:چ..چشم خانوم حتما
ا.ت :افرین پسر خوب حالا چند لحظه وایسا تا من دستامو بشورم که مثلا تو اوکیش کردی باشه؟افرین
شوگا ویو
نامجون بعد نیم ساعت اومد بیرون
یونگی:چیشده؟از پیشم نرفته درسته ؟
نامجون:درسته عالیجناب ولی متاسفانه مریزی قلبی دارن دارن ک باید به حرفاشون گوش بدین تا ناراحت نشن وگرنه بد میشه
یونگی:ب...باشه(بغض)میتونم برم تو؟
نامجون:بله فکر کنم بهوش اومدن
ا.ت سلیطه ویو🗿
چشمام بسته بود و دراز کشیده بودم که گفت فکر کنم بهوش اومدن سریع چشمامو باز کردم و هم زمان یونگی اومد تو
یونگی:بهوش اومدی؟
ا.ت:خیر در خواب کامل به سر میبرم
یونگی:خیلی پرو.........یعنی چیز خیلی خوب (یونگی باورش نمیشد این دختر شاد و شیطون مریزی قلبی داره)(والا چون نداره😂)
یونگی:از نامجون شنیدم که گفت مری..........
ا.ت:میدونم
یونگی:باوش.........از کی تاحالا؟؟
ا.ت:من الان ۲۲ سالمه پس تقریبا............۱۲ سال
یونگی:چییییی؟و تو اینو بهم نگفتی؟
ا.ت:یه موش بدبختیاشو به گربه نمیگه.....مگه نه؟
یونگی:میشه انقدر این مثالو نزنی؟من خوناشامم و تو انسان ولی قرار نیست بمیری........چند بهت بگم؟ها؟
بیا پایین
پایین تر
هه اسکولت نکردم ولی بیا پایین
ا.ت:توام یکم فکر کن اگه یه بار دیگه چشمات قرمز بشه و من نتونم از اونجا برم چی؟ها؟
خب تموم شد
امیدوارم دوست داشته باشیییییی
هی تو ........با خودتم اره.......بلایک❤
#پارت۱۰
ا.ت ویو
داشت خندم میگرفت ولی جلوی خودمو گرفتم که دیدم پررو بلندم کرد و گذاشتم رو تخت و رفت بیرون..............
شوگا ویو
سریع بلندش کردن و گذاشتمش رو تخت و رفتم و به دکتر شخصیم گفتم بیاد (گایز دکتر نامجونه از اونجایی که همتون میدونید نامجون خیلی باهوشه دیگه.....یونو؟)
نامجون :عالیجناب شما بیرون بمونید من وضعیته خانوم رو بهتون میگم
یونگی:باشه فقط زود تر...........
ا.ت سلیطه ویو🗿
زیر چشمی دیدم یکی اومد تو فهمیدم دکتره سریع چشمامو باز کردم و دستمو جلوی دهنش گذاشتم تا چیزی نگه یا داد نکشه ............گفتم
ا.ت:اگر جونتو دوست داری برو و بهش بگو مریزی قلبی داره و باید یه حرفاش گوش کنی که ناراحت نشه وگرنه بد میشه(اروم)
نامجون:به کی؟
ا.ت:عالیجنابتون(اروم)
نامجون:چ..چشم خانوم حتما
ا.ت :افرین پسر خوب حالا چند لحظه وایسا تا من دستامو بشورم که مثلا تو اوکیش کردی باشه؟افرین
شوگا ویو
نامجون بعد نیم ساعت اومد بیرون
یونگی:چیشده؟از پیشم نرفته درسته ؟
نامجون:درسته عالیجناب ولی متاسفانه مریزی قلبی دارن دارن ک باید به حرفاشون گوش بدین تا ناراحت نشن وگرنه بد میشه
یونگی:ب...باشه(بغض)میتونم برم تو؟
نامجون:بله فکر کنم بهوش اومدن
ا.ت سلیطه ویو🗿
چشمام بسته بود و دراز کشیده بودم که گفت فکر کنم بهوش اومدن سریع چشمامو باز کردم و هم زمان یونگی اومد تو
یونگی:بهوش اومدی؟
ا.ت:خیر در خواب کامل به سر میبرم
یونگی:خیلی پرو.........یعنی چیز خیلی خوب (یونگی باورش نمیشد این دختر شاد و شیطون مریزی قلبی داره)(والا چون نداره😂)
یونگی:از نامجون شنیدم که گفت مری..........
ا.ت:میدونم
یونگی:باوش.........از کی تاحالا؟؟
ا.ت:من الان ۲۲ سالمه پس تقریبا............۱۲ سال
یونگی:چییییی؟و تو اینو بهم نگفتی؟
ا.ت:یه موش بدبختیاشو به گربه نمیگه.....مگه نه؟
یونگی:میشه انقدر این مثالو نزنی؟من خوناشامم و تو انسان ولی قرار نیست بمیری........چند بهت بگم؟ها؟
بیا پایین
پایین تر
هه اسکولت نکردم ولی بیا پایین
ا.ت:توام یکم فکر کن اگه یه بار دیگه چشمات قرمز بشه و من نتونم از اونجا برم چی؟ها؟
خب تموم شد
امیدوارم دوست داشته باشیییییی
هی تو ........با خودتم اره.......بلایک❤
۴.۴k
۰۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.