part 8/part آخر
part 8/part آخر
ات:ببین زندگی به کجا ها کشیده شده الان میخوایم ازدواج کنیم بریم خونه خودمون ولی خیلی خوشحالم
جونگ کوک:بزار ازدواج کنیم تو خونه حسابت میرسم
ات:جونگ کوککک من بچه نمیخوام
جونگ کوک:شما گوه میخوری،حالا پاشو بریم بگیم نظرمون رو که قبوله
ات:اوکی
(جونگ کوک و ات رفتن و گفتن و فردا عروسی بود)
از روی گشادی
پرش زمانی به صبح
ات:جونگ کوک عشقم شوهرم نمیخوای بیدار شی
جونگ کوک:از کی شدم عشقت شوهرت هااا
ات:بیداری!! خب امروز قراره ازدواج کنیم و تو شوهر من باشی حالا بیدار شو حاضر بشیمممم
جونگ کوک:عزیزم تو چقدر مهربونی خر من اوسکل من چشم
ات:بیا پرو شد اه
جونگ کوک:هه بسه پاشو
ات:باشه راستی بم کو
جونگ کوک:خب بم تا اونجایی که میدونم جلو در اتاق بود
(نچ نچ هیچکدومتون از سگ جونگ کوک چیزی ننوشتین)
ات:بم(داد)خوشگل پسر کجایی بیا امروز بابات قراره داماد بشه😂
جونگ کوک:زهرمار
پرش زمانی به آرایشگاه ات
ویو ات
میکاپم تموم شد و رفتم پاین دیدم اوه اوه یه آقا جنتلمن خوشگل و خیلی جذاب منتظر منه
ویو جونگ کوک
همین طوری منتظر ات بودم که دیدم یک ملکه جذاب اومد و واقعا محشر بود
ات:آقای خوشتیپ جذاب چطوری اوف خیلی جذاب شدی دارم ذوب میشم
جونگ کوک:بیبی اینطوری نکن اون لبای خوشمزه تو و اون زیبایت داره منو تحرک میده
ات:باز رو دادم پرو شد اه
جونگ کوک:بسه سوار شو بریم ملکه من
ات:چشم پادشاه
پرش زمانی به آخرای عروسی
ویو ات
همه داشتن ازم تعریف میکردن و خوش می گذشت و همه کم کم رفتن و من و جونگ کوک هم رفتیم به سمت خونه
ات:هوف پاهام ای کوفت عروسی پاهام درد میکنه اخخخ
جونگ کوک:عه یعنی منو نمیخواستی منم خب خسته شدم قشنگم بیا امروز رو بخوابیم باشه
ات:باشه ولی بغل میچسپه
جونگ کوک:پس نه من میگفتم تو برو زمین بخواب بیشور
ات:بحث باز نکن بیا بخوابیم جونگ کوک
جونگ کوک:تو خونه قرار بود منو چی صدا بزنی
ات:ددی
جونگ کوک:آفرین بیبی
ات:ددی زود باش خستم
جونگ کوک:اومدم
و بعد ۳ هفته ات حامله شد
و بعد چند ماه دختری به نام یوری به دنیا اومد و به خوبی او خوشی زندگی کردن
تاماممممم امید وارم خوشتون بیاد ☆بوس بوس♡
ات:ببین زندگی به کجا ها کشیده شده الان میخوایم ازدواج کنیم بریم خونه خودمون ولی خیلی خوشحالم
جونگ کوک:بزار ازدواج کنیم تو خونه حسابت میرسم
ات:جونگ کوککک من بچه نمیخوام
جونگ کوک:شما گوه میخوری،حالا پاشو بریم بگیم نظرمون رو که قبوله
ات:اوکی
(جونگ کوک و ات رفتن و گفتن و فردا عروسی بود)
از روی گشادی
پرش زمانی به صبح
ات:جونگ کوک عشقم شوهرم نمیخوای بیدار شی
جونگ کوک:از کی شدم عشقت شوهرت هااا
ات:بیداری!! خب امروز قراره ازدواج کنیم و تو شوهر من باشی حالا بیدار شو حاضر بشیمممم
جونگ کوک:عزیزم تو چقدر مهربونی خر من اوسکل من چشم
ات:بیا پرو شد اه
جونگ کوک:هه بسه پاشو
ات:باشه راستی بم کو
جونگ کوک:خب بم تا اونجایی که میدونم جلو در اتاق بود
(نچ نچ هیچکدومتون از سگ جونگ کوک چیزی ننوشتین)
ات:بم(داد)خوشگل پسر کجایی بیا امروز بابات قراره داماد بشه😂
جونگ کوک:زهرمار
پرش زمانی به آرایشگاه ات
ویو ات
میکاپم تموم شد و رفتم پاین دیدم اوه اوه یه آقا جنتلمن خوشگل و خیلی جذاب منتظر منه
ویو جونگ کوک
همین طوری منتظر ات بودم که دیدم یک ملکه جذاب اومد و واقعا محشر بود
ات:آقای خوشتیپ جذاب چطوری اوف خیلی جذاب شدی دارم ذوب میشم
جونگ کوک:بیبی اینطوری نکن اون لبای خوشمزه تو و اون زیبایت داره منو تحرک میده
ات:باز رو دادم پرو شد اه
جونگ کوک:بسه سوار شو بریم ملکه من
ات:چشم پادشاه
پرش زمانی به آخرای عروسی
ویو ات
همه داشتن ازم تعریف میکردن و خوش می گذشت و همه کم کم رفتن و من و جونگ کوک هم رفتیم به سمت خونه
ات:هوف پاهام ای کوفت عروسی پاهام درد میکنه اخخخ
جونگ کوک:عه یعنی منو نمیخواستی منم خب خسته شدم قشنگم بیا امروز رو بخوابیم باشه
ات:باشه ولی بغل میچسپه
جونگ کوک:پس نه من میگفتم تو برو زمین بخواب بیشور
ات:بحث باز نکن بیا بخوابیم جونگ کوک
جونگ کوک:تو خونه قرار بود منو چی صدا بزنی
ات:ددی
جونگ کوک:آفرین بیبی
ات:ددی زود باش خستم
جونگ کوک:اومدم
و بعد ۳ هفته ات حامله شد
و بعد چند ماه دختری به نام یوری به دنیا اومد و به خوبی او خوشی زندگی کردن
تاماممممم امید وارم خوشتون بیاد ☆بوس بوس♡
۵.۱k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.