کیک با طعم عشق♡
پارت دو
ک پسره گف : خانم خواهش میکنم من ب این کار نیاز دارم
ات:نخیر منم نیاز دارم قرار نیس بدمش ب ت
پسره :جانممم!!؟
ات: همینک گفتم
پسره:میبینیم
و بعد ات آگهی رو با خودش میبره و روشو از کنار شونه ی پسر پیش میگیره و میره تو ذهنش قوقا بود و دلش میخواست برگرده و کاغذ رو ب پسره بده ولی خودش کم مشکل نداش و ب این کار واقعا نیاز داش
کوک ویو
چ دختره خگل بود. وایی این لنتی قرار بود پیش من کار کنه اینجوری ک کنترل خودمو ع دس میدم ای وایی بر من ولی چ ناز بود مشکلش چی میتونه باشه؟نکنه از بدنش استفاده میکنن؟یا نکنه تو بار زیر خواب ؟واااییی میخوامش نباید کسی باش باشه لامصب چ خوش فرم بودا .
ات ویو
رسیدم بیمارستان ک دیدم مامانم تو تو اورژانس نیس پس بردنش ب بخش خداروشکر ولی ینی خوب شده باید برم ببینم..... رفتم داخل اتاق ک دیدم داره ب بیرون نگاه میکنه ک یهو لب زد
م.ا(مامان ات):دخترم من دیگ دارم میمیرم و جون میدم و نمیتونم پیشت باشم
ات:ماماان خواهشا......
م.ا:ات همیشه عادت داری بپری وسط حرفام عزیزکم دخترکم دوس دارم تو لباس بخت ببینمت پس همین عارزومو لر آورده کن هیچی نمیخوام دیگ
ات:چشم مامان
و بعد همو بغل کردن
و ات رف
ات ویو فردا صب
بیدار شدم و ی تیپ مشکی و بنفش زدم و رفتم بیرون و تاکسی گرفتم و رفتم ب کیک فروشیه ک همون پسره هم اومده بود تا دیدمش باهم و همزمان گفتیم
وااایی لازم تووو
ک خانم منشیه گف :آروم باشید..ببینید ما فقط برای یک نفرتون جا داریم پس ی رقابت بینتون میزارم و هر کی برد میمونه و بازنده میبازه و متاسفانه باهاش خداحافظی میکنیم اوکی؟
کوک:اوک
ات:باش
بابای تا پارت بعد♡
ک پسره گف : خانم خواهش میکنم من ب این کار نیاز دارم
ات:نخیر منم نیاز دارم قرار نیس بدمش ب ت
پسره :جانممم!!؟
ات: همینک گفتم
پسره:میبینیم
و بعد ات آگهی رو با خودش میبره و روشو از کنار شونه ی پسر پیش میگیره و میره تو ذهنش قوقا بود و دلش میخواست برگرده و کاغذ رو ب پسره بده ولی خودش کم مشکل نداش و ب این کار واقعا نیاز داش
کوک ویو
چ دختره خگل بود. وایی این لنتی قرار بود پیش من کار کنه اینجوری ک کنترل خودمو ع دس میدم ای وایی بر من ولی چ ناز بود مشکلش چی میتونه باشه؟نکنه از بدنش استفاده میکنن؟یا نکنه تو بار زیر خواب ؟واااییی میخوامش نباید کسی باش باشه لامصب چ خوش فرم بودا .
ات ویو
رسیدم بیمارستان ک دیدم مامانم تو تو اورژانس نیس پس بردنش ب بخش خداروشکر ولی ینی خوب شده باید برم ببینم..... رفتم داخل اتاق ک دیدم داره ب بیرون نگاه میکنه ک یهو لب زد
م.ا(مامان ات):دخترم من دیگ دارم میمیرم و جون میدم و نمیتونم پیشت باشم
ات:ماماان خواهشا......
م.ا:ات همیشه عادت داری بپری وسط حرفام عزیزکم دخترکم دوس دارم تو لباس بخت ببینمت پس همین عارزومو لر آورده کن هیچی نمیخوام دیگ
ات:چشم مامان
و بعد همو بغل کردن
و ات رف
ات ویو فردا صب
بیدار شدم و ی تیپ مشکی و بنفش زدم و رفتم بیرون و تاکسی گرفتم و رفتم ب کیک فروشیه ک همون پسره هم اومده بود تا دیدمش باهم و همزمان گفتیم
وااایی لازم تووو
ک خانم منشیه گف :آروم باشید..ببینید ما فقط برای یک نفرتون جا داریم پس ی رقابت بینتون میزارم و هر کی برد میمونه و بازنده میبازه و متاسفانه باهاش خداحافظی میکنیم اوکی؟
کوک:اوک
ات:باش
بابای تا پارت بعد♡
۲.۹k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.