گلوله آخر

گلوله‌ے آخر
Part1
جوری نگاهش میکرد که انگاری کینه ای چند هزار سال در دلش هست و منتظر فرصتی برای انتقام میگردد .
چشماش رو به چشمای او دوخت .با خشمی که تو صداش بود با لحن سرد و صدای تقریبا بلند لب زد:"این راهش نبود !"
نیش خندی به لب های او افتاد .سرش رو پایین برد و خندید .دوباره نگاهش رو به چشمای دختر دوخت ..نیش خندش رو عمیق تر کرد و گفت: "نکنه میخواستی زنده بمونه ؟؛تو واقعا عقلت رو از دست دادی "
چونه ی دختر رو گرفت ،صورتش رو نزدیک دختر کرد و دم گوشش گفت:"راهی برگشتی دیگه وجود نداره ..تو باید به خود قبلت برگردی و این تنها راه بود !!!!! اگه اونو زنده میزاشتم تو دیگه آدم سابق نمیشدی ...."
اشک های از رنگ خون از چشمای دختر جاری میشد ولی نیش خندی روی صورتش بود ..به عقب هولش داد و با خشم گفت:"فکر میکنی با این کارت کنارت میمونم ؟..نه ..دنبال هر راهی برای فرار از دستت خواهم بود !تو به جایی نخواهی رسید ،دیر یا زود خودم میکشمتت "
حالت صورتش تغییر کرد ..پشت به صندلی کرد که دختر رو بهش بسته بودن ..سمت میز رفت و لیوان مشروبش رو برداشت و دوباره سمت دختر برگشت .با حالت تمسخر گفت:"منتظرم ..."
ادامه رمان توی کانال روبیکا گذاشته شده .
برای خوندن ادامه ی رمان تو کانال روبیکامون عضو شید✨️
لینکش تو پست های پین شده هست 💖
دیدگاه ها (۴)

هـ؋ـت وارث🍷Part11به عقب برگشتم ...اون یه نفر تقریبا با قد بل...

سلام ..بالاخره اومدم !ببخشید بابت نبودم این چند وقت .از فردا...

هـ؋ـت وارث🍷Part10جونگکوک:خانوم کوچولو خورشید طلوع کرد ..بسته...

هـ؋ـت وارث🍷Part9آروم از پله ها پایین میرفتم که پنجره ی بزرگی...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 93 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩اما...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 81 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩یون...

تابستان پس از زمستان پارت۵:دست های جین رو به دیوار چسبوند و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط