ازدواج نافرجام

《 ازدواج نافرجام 》
⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 101 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩

شکه جونگکوک تیزه خلاصی بود روی بغض پنهان دختر و اولین قطره اشک روی گونه اش جاره شد سعی کرد با خشم بغض از جونگکوک فاصله بگیره اما قدرت جونگکوک قطعا ازش بیشتر بود و اجازه فاصله ای رو بهش نداد و فشار دست رو بیشتر کرد درحالی که نگاهش روی چشما و لب های ویوا در نوسان بود با خشم
گفت : اینو هیچ وقت فراموش نکن حتا اگه مایل ها ازت دور باشم بازم تو ماله منی...
و بعد تند و بدون مکث لب هاش روی لب‌های دختر کوبیده اونقدر محکم که دختر اخم کرد و با دستاش به شونه های جونگکوک چنگ زد
اما اون لحظه ای به تقلا های ویوا توجهی نکرد و محکم تر لب هاش بین لب های خودش کشید ... لحظه ای که لب های دختر رو رها کن کرد
ویوا لب هاش رو احساس نمی‌کرد... اما جونگکوک بدون توجه به چشمای نیمه باز دختر لباش رو از روی گونه اش پایین کشید و داغ محکم گردنش رو مکید دختر اخ زیر لب گفت و سعی کرد شونه های جونگکوک رو هل بده و ازش فاصله بگیره اما تقلا هاش بی نتیجه ماند و باعث شد جونگکوک محکم تر کمرش رو فشار بده و با دست دیگرش لباس خواب و روپوشش رو چنگ زد و گاز محکم به از شونه برهنه‌اش زد
و تفس های داغ بی‌شمارش رو توی گودی گردن دختر رها کرد
ویوا بغض کرد نه از سوزش درد شونه و گردنش از حرف هایی که شنید از شک که جونگکوک بعد از این همه وفاداری عشق بهش داشت
وقتی لب های جونگکوک با خشم بین گردن و قفسه سینه اش در نوسان بود ویوا با صدای خفه نالید : جو...جونگکوک ن‍..نکن نمی‌خوام..
و فشار محکم به شونه های جونگکوک داد تا ازش فاصله بگیره اما برای جونگکوک شنیدن همین کلمه و پس زدنش کافی بود تا توی اوج عصبانی
چنگی به موهاش دختر بزنه و دوباره صورتش رو مقابل صورت دختر قرار بده و توی چشمای اشکین دختر خیره شد و با
خشم گفت : حالا کارت به جای رسیده که پسم میزنی بخاطر دیدن اون عوضی نه هوای اونو کر....
هنوز حرفش تموم نشده بود که دختر توی اوج خشم محکم هلش داد و با
تمام خشم بغض محکم زد روی گونه اش
صدای سیلی دختر توی اتاق طنین انداخت و لحظه ای توی سکوت سنگینی فرو رفت