عاقد دوباره گفت وکیلم پدر نبود

عاقد دوباره گفت وکیلم ...پدر نبود
ای کاش در جهان، ره و رسم سفر نبود
گفتند رفته گل...نه ! گلی گم دلش گرفت
یعنی که از اجازه ی بابا خبر نبود
هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل های سرد که بی درد سر نبود
ای کاش نامه یا خبری، عطر چفیه ای
رویای دخترانه ی او بیشتر نبود
عکس پدر مقابل آیینه شمعدان
آن روز دور سفره جز چشم تر نبود

عاقد دوباره گفت : وکیلم؟
دلش شکست
یعنی به قاب عکس، امید دگر نبود
او گفت با اجازه ی بابا ... بله ... بله
مردی که غیر آینه ای شعله ور نبود
دیدگاه ها (۱)

مولای من ... ." تقصیر " شما نیست ...که " تصویر "شما نیستمن آ...

نامه ای را می نویسماولش نام خدابعد از آن هم یک سلامی سادهوسر...

آتش عشق تو بر جانم نشسته روز و شبمی کشد آخر مرا این سوز و تب...

آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!قبل از هجوم سرزنش و حر...

زنگ زندگی p4

پارت ۱۹ویو رزی:کم کم چشمامو باز کردم دیدم صبح شده بلند شدم ر...

پارت ۱۸ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط