🌹بی اختیار، چند بار پشت سر هم سرفه میکنم. بچه ها صدای سرف
🌹بی اختیار، چند بار پشت سر هم سرفه میکنم. بچه ها صدای سرفه هایم را می شنوند و می فهمند که به هوش آمده ام. ضبط را خاموش میکنند و به طرفم می آیند.
🌹سعید پیشانی ام را می بوسد و می گوید:
_ زنده باد چریک دلاور! گفتیم شهید میشوی، حلوایت را می خوریم، نشد! حالت خوب هست؟ بهتری؟
سعید با اینکه از به هوش آمدن من واقعا خوشحال شده اما خستگی از صدایش می بارد.
........
🌹وقتی میگویم « چند تا تیر خورده ام؟ » بچه ها میزنند زیر خنده، سعید میگوید: چند تا تیر؟ کی گفته تو تیر خوردی؟
_خودم فهمیدم!
🌹_بیخود فهمیدی! تیر نخوردی که. داشتیم فرار میکردیم که یکدفعه تو خوردی به تیر چراغ برق و افتادی زمین. چند ثانیه ای به خودت پیچیدی و بعد هم غش کردی. تیر خوردند کجا بود؟
🌹_واقعا تیر نخوردم؟
_نه بابا! تیر نخوردی که، خوردی به تیر!
بچه ها به « تیر نخوردی، خوردی به تیر » میخندند. خودم هم می خندم.
#چغک
#رمان_نوجوان
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌹سعید پیشانی ام را می بوسد و می گوید:
_ زنده باد چریک دلاور! گفتیم شهید میشوی، حلوایت را می خوریم، نشد! حالت خوب هست؟ بهتری؟
سعید با اینکه از به هوش آمدن من واقعا خوشحال شده اما خستگی از صدایش می بارد.
........
🌹وقتی میگویم « چند تا تیر خورده ام؟ » بچه ها میزنند زیر خنده، سعید میگوید: چند تا تیر؟ کی گفته تو تیر خوردی؟
_خودم فهمیدم!
🌹_بیخود فهمیدی! تیر نخوردی که. داشتیم فرار میکردیم که یکدفعه تو خوردی به تیر چراغ برق و افتادی زمین. چند ثانیه ای به خودت پیچیدی و بعد هم غش کردی. تیر خوردند کجا بود؟
🌹_واقعا تیر نخوردم؟
_نه بابا! تیر نخوردی که، خوردی به تیر!
بچه ها به « تیر نخوردی، خوردی به تیر » میخندند. خودم هم می خندم.
#چغک
#رمان_نوجوان
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
۲.۳k
۲۰ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.