دم رفتن آنقدر عجله داشتی که در را پشت سرت نبستی

دمِ رفتن آنقدر عجله داشتی که در را پشت سرت نبستی؛
در باز ماند و" تنهایی" چمدان به دست خودش را در خانه چپاند .
اوایل روی خوش نشانش نمی دادم.
عکس هایت را به در و دیوار خانه می چسباندم،
صدای ضبط شده ات را روزی صد بار گوش می کردم،
از عطری که جا گذاشته بودی به همه جای خانه میزدم،
غذای مورد علاقه ات را می پختم و لباسی را که تو دوست داشتی می پوشیدم تا به"تنهایی" بفهمانم
تو هنوز هم هستی،
که بفهمد در خانه ی من جایی ندارد‌ .
اما آنقدر نیامدی که چشم باز کردم و دیدم تنهایی یارِ غارم شده است و جای خالی ات را پر کرده.💔
#ریحان_دال
دیدگاه ها (۲۳)

زن‌ها گاهی اوقات چیزی نمی‌گویندچون به نظرشان لازم نیست که چی...

🌼 آنها که به⭐ ️بیداری خدا ایمان دارند🌼 راحت‌تر می‌خوابند⭐ ️ش...

دستت از دستم که جدا باشددست و دلم به زندگی نمی رود ..برای من...

از یک جایی به بعد یاد میگیری که دیگر خودت را درگیرِ "دوستت د...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط