پارت هشتم
پارت هشتم
ا/ت این دفعه برای دست گرفتن پیش قدم شد و خودش دستش رو توی دست جونگکوک جا داد
-تغییر کردی ا/ت!
-میتونه دلیلش این باشه که عاشق همسرِ آیندم شدم؟(:
-قطعا همینه
جونگکوک یه شاخه گل رز رو چید و روی سر دخترک گذاشت
-تو با رنگ سفید خیلی زیبایی!
-پس من همیشه سفید می پوشم(:
اون شب اونها لحظات عاشقانه ای رو با هم گذروندن
ا/ت این لحظات رو با هیچی عوض نمی کرد
لحظه ای که می خواست از در رد بشه به سمت جونگکوک برگشت و خودش رو اوی آغوش مردش جا داد
جونگکوک هم با لبخند دستاش رو دور اون حلقه کرد
-کوک....دوستت دارم!
-این قشنگ ترین کلمه ایه که می تونم از تو بشنوم
-من می خوام بیشتر ببینمت! دلم می خواد بیشتر با هم باشیم! نمی خوام فقط تو لحظات بعد از خوابم ببینمت!
جونگکوک انگشت های گرمش رو روی استخون ترقوه ا/ت حرکت داد و گفت:
-من همیشه همراهت هستم ا/ت من مواظبتم و تمام روزمو با عشق به تو سپری می کنم
-ولی من دلم برات تنگ میشه!
-من رو پیش خودت تصور کن اینجوری قلبت احساس آرامش بیشتری داره
ا/ت با لبخند از جونگکوک جدا شد و از در رد شد....
ا/ت این دفعه برای دست گرفتن پیش قدم شد و خودش دستش رو توی دست جونگکوک جا داد
-تغییر کردی ا/ت!
-میتونه دلیلش این باشه که عاشق همسرِ آیندم شدم؟(:
-قطعا همینه
جونگکوک یه شاخه گل رز رو چید و روی سر دخترک گذاشت
-تو با رنگ سفید خیلی زیبایی!
-پس من همیشه سفید می پوشم(:
اون شب اونها لحظات عاشقانه ای رو با هم گذروندن
ا/ت این لحظات رو با هیچی عوض نمی کرد
لحظه ای که می خواست از در رد بشه به سمت جونگکوک برگشت و خودش رو اوی آغوش مردش جا داد
جونگکوک هم با لبخند دستاش رو دور اون حلقه کرد
-کوک....دوستت دارم!
-این قشنگ ترین کلمه ایه که می تونم از تو بشنوم
-من می خوام بیشتر ببینمت! دلم می خواد بیشتر با هم باشیم! نمی خوام فقط تو لحظات بعد از خوابم ببینمت!
جونگکوک انگشت های گرمش رو روی استخون ترقوه ا/ت حرکت داد و گفت:
-من همیشه همراهت هستم ا/ت من مواظبتم و تمام روزمو با عشق به تو سپری می کنم
-ولی من دلم برات تنگ میشه!
-من رو پیش خودت تصور کن اینجوری قلبت احساس آرامش بیشتری داره
ا/ت با لبخند از جونگکوک جدا شد و از در رد شد....
۳۶.۰k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.