part 2

دوباره به راهم ادامه دادم و به مدرسه رسیدم،مدرسه خالی بود و به هر حال جای تعجبی نداشت،همه ی بچه ها دوست دارن حتی پنج دقیقه بیشتر بخوابن و کسی مثله من از یک ساعت قبل اینکه زنگ کلاسا بخوره نمیاد مدرسه،بغل دستیم،یا همون کسی که اوله سال باهم آشنا شدیم،کسی که منو از تنهایی دراورد،نمیتونه هر وقت دلش بخواد بیاد،خونشون دوره و والدینش اجازه نمیدن صبحه به این زودی تنها بیاد مدرسه،مادرش هم شاغله واسه همین صبحا که مادرش میره سرکار اون رو هم میرسونه مدرسه،یعنی اون هم باید توی این ساعت تو کلاس باشه،با ذوق اینکه میتونم باهاش حرف بزنم و از کارایی که امروز قراره انجام بدم بهش بگم در کلاسو وا کردم،ولی کسی تو کلاس نبود،ساعت رو نگاه کردم،اون الان باید مدرسه باشه،گفتم اشکال نداره پنج دقیقه دیگه میاد،نشستم پشت میزم و رمانمو دراوردم و شروع کردم به خوندن،قبلا توی گوشیم یه اسپویل از رمانم دیده بودم،ظاهرا قراره کاراکتر هایی که از هم تنفر دارن عاشق هم بشن،اینقدر غرق رمانم بودم که متوجه نشدم کی کلاس پر شد ولی اون نیومد،وقتی به ساعت نگاه کردم ۵۵ دقیقه از اون زمان گذشته بود و پنج دقیقه دیگه معلما وارد کلاس میشدن،با خودم گفتم شاید امروز قرار نیست بیاد مدرسه،که در باز شد،و بالاخره اومد
روی صندلی بغل من نشست و نجوا کننان گفت: [ سلام ] به تقلید از خودش بهش سلام دادمو پرسیدم : [ چرا دیر اومدی؟رنهو؟ ]
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
اینجوری اداها که کی پارت میدم برای بعدن،من فیک نویس معروفی نیستم و مطمعنم بعده یک هفته هم به اندازه کافی لایک نمیگیرم،پس انقدر فعالیت میکنم تا معروفم بشم :)
[ اسلاید دو رنهو ]
°• لایک و کامنت یادت نره پروانه •°
دیدگاه ها (۱۳)

part 3

کلی ایده دارم واسه فیکا و تک پارتی ها چیکار کنم،ولی دست و دل...

part 1

عام،شما نانایی رو مشاهده میکنید که با توجه به ریدمان هاش دست...

Mafias Stepdaughter

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 2 " ویو هانا : اسمش ت...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط