part 1
خب،باید بگم داشتم از خوابم لذت میبردم که زنگ ساعتم بیدارم کرد،زنگ رو خاموش کردم تا مبادا کسی بیدار بشه،اول دو دل بودم بیدار بشم یا بخوابم؟ولی بعدش با بیاد اوردن هدفم از جام بلند شدم،امروزم نسبتا قراره روزه پرکاری باشه،از جام بلند شدم و از اتاقم بیرون رفتم،اطرافم رو نگاه کردم،بعد که از گیجی درومدم به سمت آشپرخونه رفتم و یه نسکافه واسه خودم درست کردم،صورتم و شستم و نشستم پشت میزم تا درسمو بخونم،امروز دوتا امتحان داشتم،ولی دیروز با اینکه کله روز رو تو خونه بودم یک صفحه هم درس نخوندم،واسه همین ساعت گذاشتم تا صبح بیدار بشم و درسمو بخونم،کم کم هوا روشن شد،همون طور که من به صفحات آخر میرسیدم عقربه ساعت هم به زمانی من باید واسه مدرسه حاضر بشم نزدیک تر میشد،بعد از اینکه درسم تموم شد،هنوز وقت مونده بود،اما نمیخواستم تو خونه بمونم،خب،اگه الان راه بیوفتم پیاده میتونم به موقع به مدرسه برسم نه؟اینجوری شد که تصمیم گرفتم امروزو پیاده برم حاضر شدم و کیفم رو برداشتم برم.
هوا هنوز کامل روشن نشده بود و به خاطر سرما،یه مه عجیبی داشت،وقتی هوا اینجوریه دوست دارم بیشتر بیرون باشم،چون صبحه زود بود کسی تو خیابونا نبود،فقط بعضی وقتا ماشین ها از بغلم رد میشدن،تو حال و هوای خودم بودم که یکی خورد بهم،خودش افتاد زمین ولی من فقط چن قدم عقب تر رفتم،از طرز لباس پوشیدنش معلوم خیلی حول زده س و داشت نفس نفس میزد،بی توجه بهش داشتم از بغلش رد میشدم که بلند شد و دوباره دویید،ولی قبلش تونستم حرفی که زد رو بشنوم:لعنت به این محله که انقدر از همه چی دوره!
هوا هنوز کامل روشن نشده بود و به خاطر سرما،یه مه عجیبی داشت،وقتی هوا اینجوریه دوست دارم بیشتر بیرون باشم،چون صبحه زود بود کسی تو خیابونا نبود،فقط بعضی وقتا ماشین ها از بغلم رد میشدن،تو حال و هوای خودم بودم که یکی خورد بهم،خودش افتاد زمین ولی من فقط چن قدم عقب تر رفتم،از طرز لباس پوشیدنش معلوم خیلی حول زده س و داشت نفس نفس میزد،بی توجه بهش داشتم از بغلش رد میشدم که بلند شد و دوباره دویید،ولی قبلش تونستم حرفی که زد رو بشنوم:لعنت به این محله که انقدر از همه چی دوره!
- ۲.۳k
- ۲۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط