نامجون:دوباره دستم رو به طرف کوکو بردم به عقب حرکت کرد پس
نامجون:دوباره دستم رو به طرف کوکو بردم به عقب حرکت کرد پس ایشون دوست ندارن نازشون کنیم
الان هم بهتره که برم سمت صدای دخترک
با کمک اسب صدا رو پیدا کردیم و
تا قدمی به سمتش بذاریم شخصی رو دیدم که از پشت بوته ها به او نگاه میکرد نمی دونم چرا ولی اون لحظه اصلا توجهی به اون نکردم و فقط به دختر نزدیک شدیم با دیدن قیافه اش سکته ی ناقص رو زدم او...ن کاملیا ب.ود
پرنسس .. اونجا بود که به خودم گفتم نباید چیزی در برابرش بروز بدم قرارع زنم شه
کاملیا:..کوکو به سمتش دوید و دخترک با دیدن ا..کوکو لبخندی زد و اشکش دراومد و اسب را در آغوش گرفت
کاملیا که تا الان متوجه من نشده بود برگشت و گفت
کاملیا:مستر شما کوکوی من رو پیدا کردید
نامی: امم بله البته اسبتون من رو پیدا کرد
کاملیا: ممنونم میتونم براتون جبران کنم؟
نامجون: نه نه نه من باید برم
کاملیا: اما....
نامجون خدانگهدار
الان هم بهتره که برم سمت صدای دخترک
با کمک اسب صدا رو پیدا کردیم و
تا قدمی به سمتش بذاریم شخصی رو دیدم که از پشت بوته ها به او نگاه میکرد نمی دونم چرا ولی اون لحظه اصلا توجهی به اون نکردم و فقط به دختر نزدیک شدیم با دیدن قیافه اش سکته ی ناقص رو زدم او...ن کاملیا ب.ود
پرنسس .. اونجا بود که به خودم گفتم نباید چیزی در برابرش بروز بدم قرارع زنم شه
کاملیا:..کوکو به سمتش دوید و دخترک با دیدن ا..کوکو لبخندی زد و اشکش دراومد و اسب را در آغوش گرفت
کاملیا که تا الان متوجه من نشده بود برگشت و گفت
کاملیا:مستر شما کوکوی من رو پیدا کردید
نامی: امم بله البته اسبتون من رو پیدا کرد
کاملیا: ممنونم میتونم براتون جبران کنم؟
نامجون: نه نه نه من باید برم
کاملیا: اما....
نامجون خدانگهدار
۱.۴k
۱۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.