part:46
#part:46
سئول بتادین رو برداشت رو زخم کوک زد بعد تیر رو آروم در آورد چهره کوک تو هم رفت تیر رو تویه یه کاسه کوچیک گذاشت بعد زخمش رو بخیه زد چشمایه کوک بسته بود سئول زخم کوک رو با گاز استریل بست دور کتفش به صورت کوک نگاهی کرد و محکم بغلش کرد کوک هم دستشو رو بازو دخترکش گذاشت میدونست خیلی ترسوندش
+خیلی ترسوندیم اگه تیر به جای دیگت میخورد چی؟
_من حالم خوبه دخترکم نیازی به ترسیدن نیست
کوک کنار گوشه سئول رو بوسید دخترک از بغل کوک بیرون اومد صورتشو نوازش کرد
+دراز بکش تا بیام
کوک رو تخت دراز کشید سئول تمام وسایل رو جمع کرد و دوباره برگشت تو اتاق کوک خواب بود برق و خاموش کرد تا نور چشم کوک رو ازیت نکنه کنارش رو تخت نشست و به چهره پسرک نگاه کرد دستی رو موهاش کشید و خندید
+به من میگی مراقب باش بعد خودت آسیب میبینی؟انقدر خودتو عذاب نده عزیزم
و بعد کنار پسرک دراز کشید که تو بغل گرمی فرو رفت
_انگار خانوم کوچولو ازم دلخوره مگه نه
+مگه خواب نبودی
_چرا ولی دیدم یه جوجه داره غر میزنه
+غر نزدم حقیقته
_باشه کوچولو ولی اینو بدون من قوی تر از این حرفام
پسرک دستشو رو کمر سئول تکون میداد
+تو قوی ولی این منم که طاقت دیدن آسیب دیدنتو ندارم
_قول میدم دیگه آسیب نبینم
سئول به کوک نگاه کرد
+قولی نده که نتونی پاش وایستی
کوک خنده ای کرد و لبایه سئول رو محکم بوسید
+این نشون میده پا قولت هستی
_خودت چی فکر میکنی
+همون چیزی که تو فکر میکنی
.......
اونا تو شادی و خوشحالی کنار هم بودن تا اینکه سر کله دونگ وو پیدا شد
سئول بتادین رو برداشت رو زخم کوک زد بعد تیر رو آروم در آورد چهره کوک تو هم رفت تیر رو تویه یه کاسه کوچیک گذاشت بعد زخمش رو بخیه زد چشمایه کوک بسته بود سئول زخم کوک رو با گاز استریل بست دور کتفش به صورت کوک نگاهی کرد و محکم بغلش کرد کوک هم دستشو رو بازو دخترکش گذاشت میدونست خیلی ترسوندش
+خیلی ترسوندیم اگه تیر به جای دیگت میخورد چی؟
_من حالم خوبه دخترکم نیازی به ترسیدن نیست
کوک کنار گوشه سئول رو بوسید دخترک از بغل کوک بیرون اومد صورتشو نوازش کرد
+دراز بکش تا بیام
کوک رو تخت دراز کشید سئول تمام وسایل رو جمع کرد و دوباره برگشت تو اتاق کوک خواب بود برق و خاموش کرد تا نور چشم کوک رو ازیت نکنه کنارش رو تخت نشست و به چهره پسرک نگاه کرد دستی رو موهاش کشید و خندید
+به من میگی مراقب باش بعد خودت آسیب میبینی؟انقدر خودتو عذاب نده عزیزم
و بعد کنار پسرک دراز کشید که تو بغل گرمی فرو رفت
_انگار خانوم کوچولو ازم دلخوره مگه نه
+مگه خواب نبودی
_چرا ولی دیدم یه جوجه داره غر میزنه
+غر نزدم حقیقته
_باشه کوچولو ولی اینو بدون من قوی تر از این حرفام
پسرک دستشو رو کمر سئول تکون میداد
+تو قوی ولی این منم که طاقت دیدن آسیب دیدنتو ندارم
_قول میدم دیگه آسیب نبینم
سئول به کوک نگاه کرد
+قولی نده که نتونی پاش وایستی
کوک خنده ای کرد و لبایه سئول رو محکم بوسید
+این نشون میده پا قولت هستی
_خودت چی فکر میکنی
+همون چیزی که تو فکر میکنی
.......
اونا تو شادی و خوشحالی کنار هم بودن تا اینکه سر کله دونگ وو پیدا شد
۱۳.۰k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.