متعلق به او
#متعلقبهاو
#part47
صدایه پاشنه ها کفش مردونه ای تو کله شرکت پیچید هیچ کارمندی اون مرد رو نمیشناخت عصا میله ای مشکی رنگی دستش بود و کف دستشو رو سری گردالی رنگ عصا گذاشته بود ریوجین با دیدن اون مرد سرتا پا مشکی پوش سریع رفت سمت اون مرد
ریوجین:چیزی میخواستید قربان؟
+خانوم پارک داخلن؟
ریوجین:بله ولی بگم کی اومده
؟...نیازی به گفتن نیست بگید بیاد بیرون خودش میشناسه
ریوجین:چ چشم
ریوجین به سمت در اتاق دخترک رفت و دوتا تقه به در زد
+بیا تو
ریوجین وارد اتاق شد
+چیشدع
ریوجین:خانوم باید بیاید بیرون یه آقایی با شما کار دارن
+یه آقایی؟
ریوجین:بله
سئول عینکشو در آورد و از جاش بلند شد و به طرف بیرون با دیدن اون مرد به نظر رسید صورتش آشناست
ریوجین:ایشونن
+شما؟
؟...جدی خانم پارک؟منو نمیشناسی؟بعد از چهار سال اونم با فکر اینکه من مردم
حالا فهمید با فهمیدن اون ترس تو چشماش موج زد
؟....نمیخوای منو راه بدی تو اتاق
+ب بفرمایید
(خب ورود دوباره سانگمین رو تو فیک خوش آمد میگم)
هردو روبه رو هم نشسته بودن
+چطوری؟
س.م:فکر کردی مردم؟تو خیلی مظلوم بود کوچولو
+چرا دوباره اومدی سراغم
س.م:اومدم چیزی که ماله منه رو تحویل بگیرم تو
+اون واسه زمانی بود که با پدرم قرار داد بستی و با زور خواستی باهات ازدواج کنم ولی الان اوضاع فرق کرده
سانگمین بلند شد و جلو میز وایستاد و دستشو رو میز گذاشت
س.م:اوضاع تغییر نکرده من تا قیامتم دنبال توم
+تهدیدم میکنی؟
س.م:نه اینو یه شروع دوباره در نظر بگیر
+از اینجا برو
س.م:هه بازم به دیدنت میام خانوم پارک
و بعد از اونجا رفت بغض بدی تو گلوش بود به سمت پارچه آب رفت و با دستایه لرزون اونو تو لیوان ریخت و ازش خورد دستشو رو معدش گذاشت و لحظه ای چشماشو بست
.....
وارد شرکت شده بود لحظه ای با مردی تمامن سیاه پوش چشم تو چشم شد یه آدم با این استایل تو شرکت دخترکش چیکار میکرد؟ولی انگار آشنا بود براش مرد از کنارش رد شد و رفت
÷کی بود
_نمیدونم به بادیگاردا بگو حسابی هواسشون بهش باشه
÷باشه
به طرف اتاق سئول رفت و بعد از تعظیم کردن منشی کوک وارد اتاق شد کوک با دیدن سئول لبخند زد اما لبخندش با دیدن چهره ناراحت سئول لبخندش محو شد
#part47
صدایه پاشنه ها کفش مردونه ای تو کله شرکت پیچید هیچ کارمندی اون مرد رو نمیشناخت عصا میله ای مشکی رنگی دستش بود و کف دستشو رو سری گردالی رنگ عصا گذاشته بود ریوجین با دیدن اون مرد سرتا پا مشکی پوش سریع رفت سمت اون مرد
ریوجین:چیزی میخواستید قربان؟
+خانوم پارک داخلن؟
ریوجین:بله ولی بگم کی اومده
؟...نیازی به گفتن نیست بگید بیاد بیرون خودش میشناسه
ریوجین:چ چشم
ریوجین به سمت در اتاق دخترک رفت و دوتا تقه به در زد
+بیا تو
ریوجین وارد اتاق شد
+چیشدع
ریوجین:خانوم باید بیاید بیرون یه آقایی با شما کار دارن
+یه آقایی؟
ریوجین:بله
سئول عینکشو در آورد و از جاش بلند شد و به طرف بیرون با دیدن اون مرد به نظر رسید صورتش آشناست
ریوجین:ایشونن
+شما؟
؟...جدی خانم پارک؟منو نمیشناسی؟بعد از چهار سال اونم با فکر اینکه من مردم
حالا فهمید با فهمیدن اون ترس تو چشماش موج زد
؟....نمیخوای منو راه بدی تو اتاق
+ب بفرمایید
(خب ورود دوباره سانگمین رو تو فیک خوش آمد میگم)
هردو روبه رو هم نشسته بودن
+چطوری؟
س.م:فکر کردی مردم؟تو خیلی مظلوم بود کوچولو
+چرا دوباره اومدی سراغم
س.م:اومدم چیزی که ماله منه رو تحویل بگیرم تو
+اون واسه زمانی بود که با پدرم قرار داد بستی و با زور خواستی باهات ازدواج کنم ولی الان اوضاع فرق کرده
سانگمین بلند شد و جلو میز وایستاد و دستشو رو میز گذاشت
س.م:اوضاع تغییر نکرده من تا قیامتم دنبال توم
+تهدیدم میکنی؟
س.م:نه اینو یه شروع دوباره در نظر بگیر
+از اینجا برو
س.م:هه بازم به دیدنت میام خانوم پارک
و بعد از اونجا رفت بغض بدی تو گلوش بود به سمت پارچه آب رفت و با دستایه لرزون اونو تو لیوان ریخت و ازش خورد دستشو رو معدش گذاشت و لحظه ای چشماشو بست
.....
وارد شرکت شده بود لحظه ای با مردی تمامن سیاه پوش چشم تو چشم شد یه آدم با این استایل تو شرکت دخترکش چیکار میکرد؟ولی انگار آشنا بود براش مرد از کنارش رد شد و رفت
÷کی بود
_نمیدونم به بادیگاردا بگو حسابی هواسشون بهش باشه
÷باشه
به طرف اتاق سئول رفت و بعد از تعظیم کردن منشی کوک وارد اتاق شد کوک با دیدن سئول لبخند زد اما لبخندش با دیدن چهره ناراحت سئول لبخندش محو شد
۱۰.۸k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.