متعلق به او
#متعلقبهاو
#part48
در اتاق رو بست و با نگرانی به سمت دخترکش رفت
+کوک
_چیزی شده عزیزم چرا رنگت پریده
سئول با دیدن چهره کوک یه لحظه همه چی مثل جت از جلو چشش رد شد
_سئول
+کوک
سئول دوباره دستشو رو معدش گذاشت و آخی کشید کوک نگران کمر سئول رو گرفت
_چیشد سئول حالت خوبه
کوک سئول رو رو مبل نشوند و موهاش رو نوازش کرد
_قرصات کجاست؟
+خوردم
_چیشده عزیزم چرا انقدر به هم ریختی؟هان؟
+او اون برگشته کوک
_کی کی برگشته عزیزم؟
+یادته همون مردی که بخاطرش از هم جدا شدیم
کوک اخمی کرد
_ا اون حر.می اینجا بود؟
+آره اینجا بود اینجا بود کوک
_هیششش آروم باش آروم
کوک سئول رو بغل کرد
_حدس میزدم باید همه جوره هواسم بهت باشه آروم باش باشه من دیگه اون پسر ضعیفه گذشته نیستم همه رو واست سلاخی میکنم همه رو تا فقط خودم و تو تو آرامش باشیم
+کوک خیلی میترسم از طرفی بیشتر نگران تو
_نگران نباش من نمیزارم دستش بهت برسه من پیشتم دخترکم
سئول به کوک نگاهی کرد و سرشو تکون داد کوک برای آروم شدن سئول لباشو بوسید و چند دقیقه مکس کرد و بعد گونشو و گردنشو بوسید دخترک دستشو رو بازو پسرک میکشید و آروم نوازش میکرد به مبل تکیه داده بود و بوسه ای رو گونه کوک زد
+تو مگه کار نداری؟
_چرا باید برم جایی برا همین اومدم تا قبلش ببینمت چون حسابی دلم برات تنگ شده بود
+منم دلم برات تنگ شده بود
سئول بلند شد و صاف نشست
+کجا میخوای بری
_باید برم خونه دوست پدرم
+همون که دخترش آویزونته
کوک خنده ای کرد
_آره همون
+باشه یه وقت دیر نیای
_نه زود میام عزیزم
+باشه
کوک سئول رو رسوند خونه و خودش رفت تهیونگ جلو صندلی نشسته بود
_تهیونگ به کلی بادیگارد نیاز دارم میخوام چهار چشمی هواسشون به سئول باشه
÷باشه بادیگاردارو آماده میکنم
وارد عمارت بزرگ آقایه لی شد وسط راه دستکشایه چرم مشکی رنگش رو در آورد و اونارو تو دستش گرفت اون مردی بود که با ورودش خدمتکارا و بادیگاردا تا کمر براش خم میشدن
اینم از چند پارت
#part48
در اتاق رو بست و با نگرانی به سمت دخترکش رفت
+کوک
_چیزی شده عزیزم چرا رنگت پریده
سئول با دیدن چهره کوک یه لحظه همه چی مثل جت از جلو چشش رد شد
_سئول
+کوک
سئول دوباره دستشو رو معدش گذاشت و آخی کشید کوک نگران کمر سئول رو گرفت
_چیشد سئول حالت خوبه
کوک سئول رو رو مبل نشوند و موهاش رو نوازش کرد
_قرصات کجاست؟
+خوردم
_چیشده عزیزم چرا انقدر به هم ریختی؟هان؟
+او اون برگشته کوک
_کی کی برگشته عزیزم؟
+یادته همون مردی که بخاطرش از هم جدا شدیم
کوک اخمی کرد
_ا اون حر.می اینجا بود؟
+آره اینجا بود اینجا بود کوک
_هیششش آروم باش آروم
کوک سئول رو بغل کرد
_حدس میزدم باید همه جوره هواسم بهت باشه آروم باش باشه من دیگه اون پسر ضعیفه گذشته نیستم همه رو واست سلاخی میکنم همه رو تا فقط خودم و تو تو آرامش باشیم
+کوک خیلی میترسم از طرفی بیشتر نگران تو
_نگران نباش من نمیزارم دستش بهت برسه من پیشتم دخترکم
سئول به کوک نگاهی کرد و سرشو تکون داد کوک برای آروم شدن سئول لباشو بوسید و چند دقیقه مکس کرد و بعد گونشو و گردنشو بوسید دخترک دستشو رو بازو پسرک میکشید و آروم نوازش میکرد به مبل تکیه داده بود و بوسه ای رو گونه کوک زد
+تو مگه کار نداری؟
_چرا باید برم جایی برا همین اومدم تا قبلش ببینمت چون حسابی دلم برات تنگ شده بود
+منم دلم برات تنگ شده بود
سئول بلند شد و صاف نشست
+کجا میخوای بری
_باید برم خونه دوست پدرم
+همون که دخترش آویزونته
کوک خنده ای کرد
_آره همون
+باشه یه وقت دیر نیای
_نه زود میام عزیزم
+باشه
کوک سئول رو رسوند خونه و خودش رفت تهیونگ جلو صندلی نشسته بود
_تهیونگ به کلی بادیگارد نیاز دارم میخوام چهار چشمی هواسشون به سئول باشه
÷باشه بادیگاردارو آماده میکنم
وارد عمارت بزرگ آقایه لی شد وسط راه دستکشایه چرم مشکی رنگش رو در آورد و اونارو تو دستش گرفت اون مردی بود که با ورودش خدمتکارا و بادیگاردا تا کمر براش خم میشدن
اینم از چند پارت
۱۳.۹k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.