☆دو پارتی☆وقتی دوست داره اما دوسش نداری (علامت ا/ت+ علامت
☆دو پارتی☆وقتی دوست داره اما دوسش نداری (علامت ا/ت+ علامت سونگمین-) p2 پارت اخر
سونگمین قبول کرد که به اون پارک برید
با هم روی صندلی نشستید و سونگمین داشت درمورد خودش و خانوادش میگفت اما تو به یه ورت هم نبود
رفتید به خابگاهتون و باهم داشتید دنس تمرین میکردید اما تو از شدت خستگی بیهوش شدی
مینی بلندت کرد و گذاشتت روی تخت و شروع کرد به نوازش کردن موهات
وقتی بیدار شدی خودت رو روی پاهاش دیدی و دیدی که دارت موهات رو نوازش میکنه و گردنت رو بوس میکنه
خاستی بترسونیش
+الان داری چه گوهی میخوری؟!؟!؟!
یه عری کشید که از جاش هم پرید
-تو کی بیدار شدی؟!؟!؟!
+الان! چرا داشتی منو بوس میکردیییی؟!
-وقتشه...
-ببین من.... من تورو دوست دارم اما... اشکال نداره که دوستم نداری.... ناراحت نمیشم
+دوست ندارم اما به عنوان یه دوست بسیاررر
صمیمی دوست دارم!
شما بهترین دوست های صمیمی شدین اما باهم در ارتباط نبودین چون خانواده ی سونگمین از اینجا رفته بودن و سونگمین رو با خودشون برده بودن
یروز تماس تصویری بهش زنگ زدی
+سلامممم مینی!!
-هلوووو! چیکار میکنی؟
+هیچی بابا برای خودم یه چیزی پیدا میکنم بخورم
-شکمو...
+نه اینکه تو هیچی نمیخوری، همین الان داری بستنی میخوری!!!
-باشه بابا....
شما دو نفر بهترین دوستها شدین و تمام کار هاتون رو باهم مشورت میکردین....
The normal end
پایان عادی
(ببخشید اگه کوتاه شد... خیلی کار داشتم برای انجام دادن)
سونگمین قبول کرد که به اون پارک برید
با هم روی صندلی نشستید و سونگمین داشت درمورد خودش و خانوادش میگفت اما تو به یه ورت هم نبود
رفتید به خابگاهتون و باهم داشتید دنس تمرین میکردید اما تو از شدت خستگی بیهوش شدی
مینی بلندت کرد و گذاشتت روی تخت و شروع کرد به نوازش کردن موهات
وقتی بیدار شدی خودت رو روی پاهاش دیدی و دیدی که دارت موهات رو نوازش میکنه و گردنت رو بوس میکنه
خاستی بترسونیش
+الان داری چه گوهی میخوری؟!؟!؟!
یه عری کشید که از جاش هم پرید
-تو کی بیدار شدی؟!؟!؟!
+الان! چرا داشتی منو بوس میکردیییی؟!
-وقتشه...
-ببین من.... من تورو دوست دارم اما... اشکال نداره که دوستم نداری.... ناراحت نمیشم
+دوست ندارم اما به عنوان یه دوست بسیاررر
صمیمی دوست دارم!
شما بهترین دوست های صمیمی شدین اما باهم در ارتباط نبودین چون خانواده ی سونگمین از اینجا رفته بودن و سونگمین رو با خودشون برده بودن
یروز تماس تصویری بهش زنگ زدی
+سلامممم مینی!!
-هلوووو! چیکار میکنی؟
+هیچی بابا برای خودم یه چیزی پیدا میکنم بخورم
-شکمو...
+نه اینکه تو هیچی نمیخوری، همین الان داری بستنی میخوری!!!
-باشه بابا....
شما دو نفر بهترین دوستها شدین و تمام کار هاتون رو باهم مشورت میکردین....
The normal end
پایان عادی
(ببخشید اگه کوتاه شد... خیلی کار داشتم برای انجام دادن)
۶.۳k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.