سرنوشت
سرنوشت "
p,9
.
.
ویو ا/ت *
.
بعد از صبحونه رفتم تو اتاق و ی شلوار قهوه ای با ی شومیز ست پوشیم و کیفمو برداشتم ... عطرمو زدم و ی آرایش خیلی کم انجام دادم ..
.
ویو کوک *
.
داشتم به آرایش کردن ا/ت نگاه میکردم .... این دختر واقعا فوق العادس ... حتی با این که ۱۴ سالشه و هنوز کوچولوعه ولی بازم به طرز زیبایی از بقیه ی زنا خوشگل تره ....
.
ویو ا/ت *
.
جونگ کوک به چهار چوب در تکیه داده بود و داشت کامل آنالیزم میکرد ..... وقتی میکاپم تموم شد رفتم سمتش ..
.
ا/ت : چطوری شدم ؟
.
کوک : فوق العاده شدی پرنسس...
.
ا/ت : (لبخند)
.
دست جونگ کوک رو گرفتم و باهم رفتیم طبقه ی پایین و جیمین ته رو با استایل دختر کششون دیدم ....
.
ا/ت : جونننن اینا رو نگااا
.
ته : هه( خنده )
.
جیمین : بعله دیگهه
.
کوک : بریم پرنسس؟
.
ا/ت : بریم ..
.
با پسرا رفتیم و سوار ماشین شدیم .. ته میخاست جلو پیش کوک بشینه که کوک با نگاه ترناکس بهش فهموند بره عقب بشینه ... الان ا/ت و جونگ کوک جلو ماشین بودن و ته و جیمین عقب ..... بعد از ۱۵ مین رسیدیم به ی پاساژ بزرگ ... با ذوق و شوق دست جونگ کوک رو گرفتم و باهم رفتیم تو پاساژ .... رفتیم توی مغازه ی بزرگی که توش پر از لباسای خوشگل و شیک با لوازم آرایشی و کیف و کفش بود ..... جونگ کوک روی یکی از مبلا نشست و گفت ...
.
کوک : هر کدوم بنظرت خوشگل بودو انتخاب کن بپوش بیا من ببینم ...
.
ا/ت : باشهه( ذوق )
.
رفتم یک دامن با ی کراپ کوتاه برداشتم و تستش کردم
.
.
.
اینم از پارت ۹ ی پارت دیگه هم سعی میکنم امروز بزارم 🥺💕
p,9
.
.
ویو ا/ت *
.
بعد از صبحونه رفتم تو اتاق و ی شلوار قهوه ای با ی شومیز ست پوشیم و کیفمو برداشتم ... عطرمو زدم و ی آرایش خیلی کم انجام دادم ..
.
ویو کوک *
.
داشتم به آرایش کردن ا/ت نگاه میکردم .... این دختر واقعا فوق العادس ... حتی با این که ۱۴ سالشه و هنوز کوچولوعه ولی بازم به طرز زیبایی از بقیه ی زنا خوشگل تره ....
.
ویو ا/ت *
.
جونگ کوک به چهار چوب در تکیه داده بود و داشت کامل آنالیزم میکرد ..... وقتی میکاپم تموم شد رفتم سمتش ..
.
ا/ت : چطوری شدم ؟
.
کوک : فوق العاده شدی پرنسس...
.
ا/ت : (لبخند)
.
دست جونگ کوک رو گرفتم و باهم رفتیم طبقه ی پایین و جیمین ته رو با استایل دختر کششون دیدم ....
.
ا/ت : جونننن اینا رو نگااا
.
ته : هه( خنده )
.
جیمین : بعله دیگهه
.
کوک : بریم پرنسس؟
.
ا/ت : بریم ..
.
با پسرا رفتیم و سوار ماشین شدیم .. ته میخاست جلو پیش کوک بشینه که کوک با نگاه ترناکس بهش فهموند بره عقب بشینه ... الان ا/ت و جونگ کوک جلو ماشین بودن و ته و جیمین عقب ..... بعد از ۱۵ مین رسیدیم به ی پاساژ بزرگ ... با ذوق و شوق دست جونگ کوک رو گرفتم و باهم رفتیم تو پاساژ .... رفتیم توی مغازه ی بزرگی که توش پر از لباسای خوشگل و شیک با لوازم آرایشی و کیف و کفش بود ..... جونگ کوک روی یکی از مبلا نشست و گفت ...
.
کوک : هر کدوم بنظرت خوشگل بودو انتخاب کن بپوش بیا من ببینم ...
.
ا/ت : باشهه( ذوق )
.
رفتم یک دامن با ی کراپ کوتاه برداشتم و تستش کردم
.
.
.
اینم از پارت ۹ ی پارت دیگه هم سعی میکنم امروز بزارم 🥺💕
- ۱۲.۰k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط