چندپارتی

#چندپارتی
دیر فهمیدم...‌~
پارت اول
تازه فهمیده بود چه اشتباهی کرده!...اون موقعی که حسی بهش نداشت ولش کرد...یا درواقع بهش خیانت کرد...اونم با چی؟...یه هرزه که فقط دنبال پول پسر بود...اما اون فهمید و زود ازش جدا شد...نفهمیده بود چه جواهریو از دست داده!...تا دیروز که اونو دوباره توی کافه‌ای که پاتوق خودش و رفیقاش بعد اون بود ، دیدش!...اما تنها با یک تفاوت... وقتی دخترو دید خیلی تغییر کرده بود...خانوم تر شده بود...تو اون زمانی که بحش حسی نداشت و همش با هم دعوا داشتن و توی رابطه بودن و بعد کات کردن...حالا با دیدنش عاشقش شده بود...
فلش بک به دیروز در کافه شاین
ویو جیمین
با تهیونگ و نامجون وارد کافه همیشگی شدیم...روی میز همیشگیمون نشستیم...میخواستیم سفارش بدیم...به مسیری که باریستا طی کرد تا به ما برسه نگاه میکردم...که دیدمش...خیلی عوض شده بود...زیباتر شده بود...موهاش بلند تر شده بود و این زیبا ترش میکرد...دیر فهمیدم!...دیرفهمیدم چه مرواریدیو از دست دادم...زمانی که با ات توی رابطه بودم بحش حسی نداشتم و همش با هم دعوا میکردیم...نمیدونستم چهگوهری کنارمه...الان که اکس هم حساب میشیم عاشقش شدم...نامجون و تهیونگ متوجه‌ نگاه هام شدن که برگشتنو رد نگامو گرفتن و با دیدن ات که داشت با دوتا از دوستاش میخندید شوکه شدن!

% جیمین..اون اته؟

_خودشه نامی..خودشه

$ خیلی تغییر کرده...یه لحظه نشناختمش

_عوض شده تهیونگ زیبا تر شده...
داشتم با نامی و تهیونگ حرف میزدم که نگاه ات توی نگاهم قفل شد...چند ثانیه توی چشمای هم خیره شدیم...معلوم بود خاطرات داره از جلوی چشمای جفتمون بعد از 9ماه میگذره...ولی...هنوز توی چشماش برق همیشگیه...دیگه خجالت کشید و چشماشو ازم دزدید...قلبم از کیوت بودنش به تپش افتاد...
داشتیم از میز بلند میشدیم که بریم سفارش هارو حساب کنیم که اونا هم همزمان با ما اومدن تا سفارش هاشونو حساب کنن...با هم از کافه خارج شدیم که منو اترو به روی هم ایستادیم....
_سلام
+ به به جناب پارک جیمین خیلی وقته ندیدمت...
_درسته
+ بعد از اون دعوای کوفتی(طعنه‌آمیز)
_میخواستم بگم که اگه فردا وقت داری باهم توی این کافه خلوت کنیم...میخوام باهات حرف بزنم
+ فک میکنی بعد از اون کارت هنوز حرفیم باقی مونده
_خواهش میکنم ... میخوام باهات حرف بزنم
+ خیله خب...فردا ساعت5همین کافه
_ممنون
+ خداحافظ
_ خداحافظ
......................
پارت اول چند پارتی جدید
حمایت؟!💚
دیدگاه ها (۴)

دلم را جایی میان چشمانت به امانت گذاشتم ، در همان مکانی که ع...

#استوری_درخواستی💜💫

#تک_پارتیمعتاد به عطرِتنت...^_^آسمون با رنگ مشکی و نقطه های ...

مرزی میان مرگ و زندگی...هربار نگاهت میکنم ، احساس میکنم زمین...

گل وحشی منپارت ۲پدر ات: خفهههه شوووو...دختره ی هرزههه (و یه ...

پارت ۱۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط