مرزی میان مرگ و زندگی
مرزی میان مرگ و زندگی...
هربار نگاهت میکنم ، احساس میکنم زمین از چرخش میایستد ، تا فقط تو باشی ، ومن ، در آرامش حضورت .
تو را به تمامی لحظاتی که دیدم قسم میخورم .
تو نور بودی در دل شب های من ، نه یک عبور ، نه یک خاطره ، بلکه خود عشق بودی و هستی...
هروقت صدایت را میشنوم ، احساس میکنم تمام دنیا ، برای دلم آواز میخواند .
با تو لحظهها جادو میشوند ، وتنهایی مفهومی ندارد...دلیل نفس کشیدنم....
تو نه فقط درقلبم ، بلکه در هرنفسم جریان داری...ومن ، تو را با تمام وجود ، و تا ابد دوست دارم .
"یلدا"
هربار نگاهت میکنم ، احساس میکنم زمین از چرخش میایستد ، تا فقط تو باشی ، ومن ، در آرامش حضورت .
تو را به تمامی لحظاتی که دیدم قسم میخورم .
تو نور بودی در دل شب های من ، نه یک عبور ، نه یک خاطره ، بلکه خود عشق بودی و هستی...
هروقت صدایت را میشنوم ، احساس میکنم تمام دنیا ، برای دلم آواز میخواند .
با تو لحظهها جادو میشوند ، وتنهایی مفهومی ندارد...دلیل نفس کشیدنم....
تو نه فقط درقلبم ، بلکه در هرنفسم جریان داری...ومن ، تو را با تمام وجود ، و تا ابد دوست دارم .
"یلدا"
- ۳.۱k
- ۱۵ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط