دلم را جایی میان چشمانت به امانت گذاشتم در همان مکانی ک
دلم را جایی میان چشمانت به امانت گذاشتم ، در همان مکانی که عمق نگاهت ، به زلالی آسمان بعد باران است...
نفس هایت برایم شعر میشود .
تو را باید لمس کرد ، با تمام سلول های خستهای که در آغوشت جانی تازه میگیرد .
بودنت را نمیتوان با واژه ها بیان کرد ، بودنت با حسی در انتهای سینهای حبس شده ، لمس میشود...تمام دنیا در لبخند هایت خلاصه میشود ، زنده ماندن ، نفس کشیدن ، همه در لب های کشیده شدهات جای دارد .
و بی تو؟هرثانیه ، آوار سکوتیست که فقط نام تورا فریاد میزند .
تو تنها یک نفر نیستی ، تو...آرامش اون ابری هستی که در آسمان گشت میزند .
و فقط تو ، برای همیشه در قلبم جاودان میمانی...!
"یلدا"
نفس هایت برایم شعر میشود .
تو را باید لمس کرد ، با تمام سلول های خستهای که در آغوشت جانی تازه میگیرد .
بودنت را نمیتوان با واژه ها بیان کرد ، بودنت با حسی در انتهای سینهای حبس شده ، لمس میشود...تمام دنیا در لبخند هایت خلاصه میشود ، زنده ماندن ، نفس کشیدن ، همه در لب های کشیده شدهات جای دارد .
و بی تو؟هرثانیه ، آوار سکوتیست که فقط نام تورا فریاد میزند .
تو تنها یک نفر نیستی ، تو...آرامش اون ابری هستی که در آسمان گشت میزند .
و فقط تو ، برای همیشه در قلبم جاودان میمانی...!
"یلدا"
- ۴.۴k
- ۱۶ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط