فیک لینو پارت۷
فیک لینو پارت۷
ویو هانا
رفتم خونه دیدم مامان و بابام نگرانن تا وقتی منو دیدین اومدن میشم(مامان هانا+بابای هانا-)
+: تو دیشب کجا بودی
-: میدونی چقدر نگرانت بودیم
هانا: ببخشید حالم یکم خوب نبود رفتم پیش هیورین
+: مامان و باباش هم بودن؟
هانا: نه واسه یه کاری رفتن پاریس تو خونه خودش تنهاست
-: خب چرا همون دیشب بتمون نگفتی
هانا: ببخشید شارژ گوشیم تموم شده بود
من میرم لباسم رو عوض کنم
+: برو
هانا: رفتم حموم و زیر دوش فقط داشتم به دیشب فکر میکردم که تو خواب اون نرف رو زدم یا تو واقعیت سریع تودمو شستم اومدم بیرون و لباس پوشیدم و یکم استراحت کردم
ویو هان
با لینو رفتیم خرید و کلی وسایل تزئینی خریدیم و با وسایل کیک و همش رو لینو برد خونه تا فردا درست کنیم واسه هانا رفتم خونه دیدم هانا رفته و ظرفارو شسته خندم گرفته بود رفتم رو مبل نشستم و همش به حرف دیشبش فکر میکردم نمیدونستم از سر مستی اون حرفا رو زد یا واقعا از ته دلش گفت یکم خسته بودم برای همین خوابیدم
(شب)
لینو: هیورین
هیورین: بله
لینو: نظرت چیه برای شام پیتزا سفارش بدیم
هیورین: اره😃
لینو: اوکی
هیورین: وقتی پیتزا رسید رفتیم فیلم ترسناک دیدیم من واقعا از فیلم ترسناک میترسیدم ولی دوست داشتم لینو رو نگاه کردم اصلا عین خیالش نبود
هیورین: نمیترسی
لینو: نچ تو چی
هیورین: نه(یهو شبه اومد جلو دوربین)
جیییییییییغغغعع
لینو: توکه نمیترسیدی😂
هیورین: زر زدم
منو محکم بغل کرد و هر وقت به صحنه وحشتناک میرسید لینو رو نگاه مبکردم که نگاهم کرد و سریع سرم رو به طرف تلوزیون چرخوندم که یهو فیلم وحشتناک شد
جییییغغغغع
لینو: 🤣😂
هیورین: تو مشکلت با من چیه
لینو: میخوای یه فیلم دیگه ببینیم
هیورین: اره
لینو: من تخیلی دوست دارم
هیورین: منم باهم نشستیم نگاه میکردیم لینو بغلم کرده بود و منم سرم رو شونش بود که وسطای فیلم خوابم برد
ویو لینو
یه فیلم تخیلی گذاشته بودم هیورین رو بغل کرده بودم وسطای فیلم یهو چشمام خسته شد و خوابم گرفت به هیورین نگاه کردم که دیدم خیلی کیوت خوابیده بلندش کردم و گذاشتمش رو تخت و خوابیدیم
(صبح)
ویو هیورین
بلند شدم دیدم لینو تو بغلم مثل یه گربه کوچولو خوابیده یواشکی از بغلش اومدم بیرون و داشتم میرفتم که یهو دستم رو گرفت و دوباره پرت شدم رو تخت و خیلی محکم منو به خودش چسبوند
لینو: کجا
هیورین: تو حال
لینو: نمیخواد همینجا بمون
هیورین: محکم تر بغلم کرد
یکم دستتو شل کن له شدم
لینو: تکون نخور
هیورین: گرفت خوابید یکم جام بد بود بخاطر همین خواستم بچرشم سمتش
لینو: مگه نگفتم تکون نخور
هیورین: نه تکون نخوردم فقط میخواستم جام رو درست کنم
دیدم محل نمیده و گفتم واقعا نمیزاری برم
لینو: به یه شرط
هیورین: چی
یهو اومد جلو صورتم و منو بوسید
ویو هانا
رفتم خونه دیدم مامان و بابام نگرانن تا وقتی منو دیدین اومدن میشم(مامان هانا+بابای هانا-)
+: تو دیشب کجا بودی
-: میدونی چقدر نگرانت بودیم
هانا: ببخشید حالم یکم خوب نبود رفتم پیش هیورین
+: مامان و باباش هم بودن؟
هانا: نه واسه یه کاری رفتن پاریس تو خونه خودش تنهاست
-: خب چرا همون دیشب بتمون نگفتی
هانا: ببخشید شارژ گوشیم تموم شده بود
من میرم لباسم رو عوض کنم
+: برو
هانا: رفتم حموم و زیر دوش فقط داشتم به دیشب فکر میکردم که تو خواب اون نرف رو زدم یا تو واقعیت سریع تودمو شستم اومدم بیرون و لباس پوشیدم و یکم استراحت کردم
ویو هان
با لینو رفتیم خرید و کلی وسایل تزئینی خریدیم و با وسایل کیک و همش رو لینو برد خونه تا فردا درست کنیم واسه هانا رفتم خونه دیدم هانا رفته و ظرفارو شسته خندم گرفته بود رفتم رو مبل نشستم و همش به حرف دیشبش فکر میکردم نمیدونستم از سر مستی اون حرفا رو زد یا واقعا از ته دلش گفت یکم خسته بودم برای همین خوابیدم
(شب)
لینو: هیورین
هیورین: بله
لینو: نظرت چیه برای شام پیتزا سفارش بدیم
هیورین: اره😃
لینو: اوکی
هیورین: وقتی پیتزا رسید رفتیم فیلم ترسناک دیدیم من واقعا از فیلم ترسناک میترسیدم ولی دوست داشتم لینو رو نگاه کردم اصلا عین خیالش نبود
هیورین: نمیترسی
لینو: نچ تو چی
هیورین: نه(یهو شبه اومد جلو دوربین)
جیییییییییغغغعع
لینو: توکه نمیترسیدی😂
هیورین: زر زدم
منو محکم بغل کرد و هر وقت به صحنه وحشتناک میرسید لینو رو نگاه مبکردم که نگاهم کرد و سریع سرم رو به طرف تلوزیون چرخوندم که یهو فیلم وحشتناک شد
جییییغغغغع
لینو: 🤣😂
هیورین: تو مشکلت با من چیه
لینو: میخوای یه فیلم دیگه ببینیم
هیورین: اره
لینو: من تخیلی دوست دارم
هیورین: منم باهم نشستیم نگاه میکردیم لینو بغلم کرده بود و منم سرم رو شونش بود که وسطای فیلم خوابم برد
ویو لینو
یه فیلم تخیلی گذاشته بودم هیورین رو بغل کرده بودم وسطای فیلم یهو چشمام خسته شد و خوابم گرفت به هیورین نگاه کردم که دیدم خیلی کیوت خوابیده بلندش کردم و گذاشتمش رو تخت و خوابیدیم
(صبح)
ویو هیورین
بلند شدم دیدم لینو تو بغلم مثل یه گربه کوچولو خوابیده یواشکی از بغلش اومدم بیرون و داشتم میرفتم که یهو دستم رو گرفت و دوباره پرت شدم رو تخت و خیلی محکم منو به خودش چسبوند
لینو: کجا
هیورین: تو حال
لینو: نمیخواد همینجا بمون
هیورین: محکم تر بغلم کرد
یکم دستتو شل کن له شدم
لینو: تکون نخور
هیورین: گرفت خوابید یکم جام بد بود بخاطر همین خواستم بچرشم سمتش
لینو: مگه نگفتم تکون نخور
هیورین: نه تکون نخوردم فقط میخواستم جام رو درست کنم
دیدم محل نمیده و گفتم واقعا نمیزاری برم
لینو: به یه شرط
هیورین: چی
یهو اومد جلو صورتم و منو بوسید
۷.۶k
۱۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.