رمان
#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part:۶۲
سوهی:چطور...چطور تونستی دوباره روتو نشونم بدی...با چه جراتی؟
فرد:یادت رفت چی بهت گفتم؟هروقت منو میبینی باید بهم تعظیم کنی فهمیدی؟اینو همیشه بهت میگم و توهم همیشه سرپیچی میکنی هیچوقت انجامش ندادی...همین حالا بهم تعظیم کن
سوهی:مطمئن باش اینو تو خوابت هم نمیبینی
فرد:کی اینطور؟غرور در چه حد؟فک نمیکردم نقطه شباهتی داشته باشیم...پس توهم به اندازه ی من مغروری...
سوهی:من هیچوقت شبیه آدم های پستی مثل تو نبودم و نخواهم بود
فرد:میدونی داری با کی حرف میزنی دیگه؟
سوهی:میدونی با کی طرفی دیگه؟
فرد:میبینم خیلی زبون دراز شدی!میخوای زبونتو ببرم؟
سوهی:هه...این زبون درازی نیست این جرعت و شجاعت منه و آدمایی مثل تو اینو زبون درازی حساب میکنن
فرد:تو باید افتخار کنی که داری با من صحبت میکنی...بقیه فقط میخوان یک کلمه باهام حرف بزنن
سوهی:من بقیه نیستم منکه هرکسی نیستم بیام هر کی رو راه بود رو دوست داشته باشم...این افتخار رو تو باید داشته باشی که با من حرف میزنی
فرد:هرچی میخوای بگو مهم نیس تو میای با من!
سوهی:هه به همین خیال باش
فرد:بیاریدش
سوهی:حتی فکرشم نکن اجازه بدم بهم دست بزنن....
فرد:بیاریدش
سوهی:تا اومدم حرکتی کنم تهیونگ و جونگکوک مثل دوتا بادیگارد قدرتمند اومدن جلو و در کمال تعجب را خاک یکسانشون کردن
فرد:بادیگاردای خوبی داری
سوهی:اشتباه نکن...شاید تو نیاز به بادیگارد داری اما من نه...من دوستامو دارم که مکمل منن و نه بادیگارد...
فرد:اووو پس دوست هم داری
سوهی:منکه مثل تو بی کس و کار نیستم
بهتره دوباره جلوم ظاهر نشی و الا قول نمیدم به این سادگیا بگذرم...آقای کیم
رومو از گرفتم و به سمت خروجی حرکت کردم
فرد:فک کنم اینو یادت رفته که من پدرتم
سوهی:در همون ثانیه برگشتم و با صدای بلند گفتم:این عقیده ی توعه تو هیچوقت پدر من نبودی و نخواهی بود...
جونگکوک:چی...چیشد؟این این پدرته؟
تهیونگ:هاااا؟این باباته؟واقعا میگی؟
سوهی:اون بابای من نیست
آقای کیم:هرچقدر انکار کنی واقعیت عوض نمیشه
سوهی:باز هم میگم این عقیده ی توعه تو هیچوقت پدر من نبودی و نخواهی بووود
آقای کیم:دست تو نیست که انتخاب کنی فهمیدی...
سوهی:بی توجه بهش خاستم خارج یشم اما در یهو قفل شد هرچقدر میکشیدم باز نمیشد:این در لعنتی رووو باززز کنننن
آقای کیم:به این راحتی نیس
سوهی:پس از این لحظه به بعد توقع سکوت رو ازم نداشته باش...
آقای کیم:یک دختر میخواد چیکار کنه
#اسمان_شب
#BTS
#part:۶۲
سوهی:چطور...چطور تونستی دوباره روتو نشونم بدی...با چه جراتی؟
فرد:یادت رفت چی بهت گفتم؟هروقت منو میبینی باید بهم تعظیم کنی فهمیدی؟اینو همیشه بهت میگم و توهم همیشه سرپیچی میکنی هیچوقت انجامش ندادی...همین حالا بهم تعظیم کن
سوهی:مطمئن باش اینو تو خوابت هم نمیبینی
فرد:کی اینطور؟غرور در چه حد؟فک نمیکردم نقطه شباهتی داشته باشیم...پس توهم به اندازه ی من مغروری...
سوهی:من هیچوقت شبیه آدم های پستی مثل تو نبودم و نخواهم بود
فرد:میدونی داری با کی حرف میزنی دیگه؟
سوهی:میدونی با کی طرفی دیگه؟
فرد:میبینم خیلی زبون دراز شدی!میخوای زبونتو ببرم؟
سوهی:هه...این زبون درازی نیست این جرعت و شجاعت منه و آدمایی مثل تو اینو زبون درازی حساب میکنن
فرد:تو باید افتخار کنی که داری با من صحبت میکنی...بقیه فقط میخوان یک کلمه باهام حرف بزنن
سوهی:من بقیه نیستم منکه هرکسی نیستم بیام هر کی رو راه بود رو دوست داشته باشم...این افتخار رو تو باید داشته باشی که با من حرف میزنی
فرد:هرچی میخوای بگو مهم نیس تو میای با من!
سوهی:هه به همین خیال باش
فرد:بیاریدش
سوهی:حتی فکرشم نکن اجازه بدم بهم دست بزنن....
فرد:بیاریدش
سوهی:تا اومدم حرکتی کنم تهیونگ و جونگکوک مثل دوتا بادیگارد قدرتمند اومدن جلو و در کمال تعجب را خاک یکسانشون کردن
فرد:بادیگاردای خوبی داری
سوهی:اشتباه نکن...شاید تو نیاز به بادیگارد داری اما من نه...من دوستامو دارم که مکمل منن و نه بادیگارد...
فرد:اووو پس دوست هم داری
سوهی:منکه مثل تو بی کس و کار نیستم
بهتره دوباره جلوم ظاهر نشی و الا قول نمیدم به این سادگیا بگذرم...آقای کیم
رومو از گرفتم و به سمت خروجی حرکت کردم
فرد:فک کنم اینو یادت رفته که من پدرتم
سوهی:در همون ثانیه برگشتم و با صدای بلند گفتم:این عقیده ی توعه تو هیچوقت پدر من نبودی و نخواهی بود...
جونگکوک:چی...چیشد؟این این پدرته؟
تهیونگ:هاااا؟این باباته؟واقعا میگی؟
سوهی:اون بابای من نیست
آقای کیم:هرچقدر انکار کنی واقعیت عوض نمیشه
سوهی:باز هم میگم این عقیده ی توعه تو هیچوقت پدر من نبودی و نخواهی بووود
آقای کیم:دست تو نیست که انتخاب کنی فهمیدی...
سوهی:بی توجه بهش خاستم خارج یشم اما در یهو قفل شد هرچقدر میکشیدم باز نمیشد:این در لعنتی رووو باززز کنننن
آقای کیم:به این راحتی نیس
سوهی:پس از این لحظه به بعد توقع سکوت رو ازم نداشته باش...
آقای کیم:یک دختر میخواد چیکار کنه
۵.۷k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.