پارت 7
پارت 7
ات ویو
امروز رفته بودم بازار که رادیکا رو دیدم
(رادیکا رو کوک کراشه و به ات حسودیش میشه و میخواد رابطه ات رو با کوک بهم بزنه ولی ات رادیکارو خیلی دوست داره)
ات... سلام رادیکا
رادیکا.... سلام ات
ات... جونم
رادیکا..... ببین من نمیخوام بهت کسی صدمه بزنه و ناراحت شی
ات... چیزی شده؟
رادیکا چند تا عکس گذاشت جلوم که کوک داشت یه دختر رو میبوسید همون موقع اشک تو چشمام جمع شد
ات.... رادیکا اینا چیه(گریه)
رادیکا.... به نظر من ازش فاصله بگیر (رفت)
ات ویو
با گریه رفتم خونه
ات... کوک(داد)
کوک... جونم عشقم
ات....عشقم؟ با همینا گولم زدی(داد)
کوک.... ات چی شده
ات چندتا عکس گذاشت جلوم که من داشتم یه دختر رو میبوسیدم ولی من اینکار رو نکردم من هیچوقت خیانت نمیکنم
کوک.... ات بخدا اینا من نیستم
ات.... خفه شو دیگه(داد)
کوک ویو
ات با گریه رفت بیرون و منم سرمو تو دستم گرفتم و وسایل های چینی توی خونه رو شکوندم که دیدم ات اومد خونه زیر چشماش پف کرده بود چشماش هم قرمز شده بود خواست از پله ها بره بالا که گرفتمش
کوک :تا این همه مدت کجا بودی؟
ات... مگه تو چیکارمی که بهت جواب پس بدم (دستمو از تو دستش کشیدم)
کوک... ات من شوهرتم
ات... تو دیگه هیچ کس من نيستی
کوک... عشقم بخدا اینا من نیستم
ات... ببین کوک من الان خیلی عصبی هستم وقتی بهتر شدم میام باهات حرف میزنم
کوک ویو
تا اینو گفت یه لبخند اومد رو لبام و گفتم
کوک.... باشه
ات ویو
رفتم لباسمو عوض کردم و صورتمو شستم و حالم بهتر شد و رفتم پایین
این فیک برای این پیجه
@jeon_leoo
#فیک
#سناریو
#بلک_پینگ
#بی_تی_اس
ات ویو
امروز رفته بودم بازار که رادیکا رو دیدم
(رادیکا رو کوک کراشه و به ات حسودیش میشه و میخواد رابطه ات رو با کوک بهم بزنه ولی ات رادیکارو خیلی دوست داره)
ات... سلام رادیکا
رادیکا.... سلام ات
ات... جونم
رادیکا..... ببین من نمیخوام بهت کسی صدمه بزنه و ناراحت شی
ات... چیزی شده؟
رادیکا چند تا عکس گذاشت جلوم که کوک داشت یه دختر رو میبوسید همون موقع اشک تو چشمام جمع شد
ات.... رادیکا اینا چیه(گریه)
رادیکا.... به نظر من ازش فاصله بگیر (رفت)
ات ویو
با گریه رفتم خونه
ات... کوک(داد)
کوک... جونم عشقم
ات....عشقم؟ با همینا گولم زدی(داد)
کوک.... ات چی شده
ات چندتا عکس گذاشت جلوم که من داشتم یه دختر رو میبوسیدم ولی من اینکار رو نکردم من هیچوقت خیانت نمیکنم
کوک.... ات بخدا اینا من نیستم
ات.... خفه شو دیگه(داد)
کوک ویو
ات با گریه رفت بیرون و منم سرمو تو دستم گرفتم و وسایل های چینی توی خونه رو شکوندم که دیدم ات اومد خونه زیر چشماش پف کرده بود چشماش هم قرمز شده بود خواست از پله ها بره بالا که گرفتمش
کوک :تا این همه مدت کجا بودی؟
ات... مگه تو چیکارمی که بهت جواب پس بدم (دستمو از تو دستش کشیدم)
کوک... ات من شوهرتم
ات... تو دیگه هیچ کس من نيستی
کوک... عشقم بخدا اینا من نیستم
ات... ببین کوک من الان خیلی عصبی هستم وقتی بهتر شدم میام باهات حرف میزنم
کوک ویو
تا اینو گفت یه لبخند اومد رو لبام و گفتم
کوک.... باشه
ات ویو
رفتم لباسمو عوض کردم و صورتمو شستم و حالم بهتر شد و رفتم پایین
این فیک برای این پیجه
@jeon_leoo
#فیک
#سناریو
#بلک_پینگ
#بی_تی_اس
۱۷.۲k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.