دلم شکسته شد و ابلهانه میخندم
دلم شکسته شد و ابلهانه میخندم
نظر به روی همه بی بهانه میبندم
کسی ز حسِ درون و غمم نمیداند
میانِ آتش و دردِ زمانه اسپندم
شِکفته بغضِ سکوت و خیالِ تنهایی
میان این همه غمها شبانه دربندم
شکسته قامتِ من بدست همان،،
کسی كه بر نفسش عاشقانه پابندم
همینکه بر دمِ شعرم نظر کند گاهی
برای هر غزلم شاعرانه خرسندم
که دلخوشم به حضورش میان دفتر شعر
همیشه با دمِ او ، با ترانه پیوندم
نظر به روی همه بی بهانه میبندم
کسی ز حسِ درون و غمم نمیداند
میانِ آتش و دردِ زمانه اسپندم
شِکفته بغضِ سکوت و خیالِ تنهایی
میان این همه غمها شبانه دربندم
شکسته قامتِ من بدست همان،،
کسی كه بر نفسش عاشقانه پابندم
همینکه بر دمِ شعرم نظر کند گاهی
برای هر غزلم شاعرانه خرسندم
که دلخوشم به حضورش میان دفتر شعر
همیشه با دمِ او ، با ترانه پیوندم
۴.۴k
۱۹ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.