رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت رامین
#پارت_۶۷
امیر بی تفاوت انگشتشو گذاشت رو لبم: هیچوق نذاشتی ببوسمت! از همون موقع! چرا! خیلی دلم میخاد خیلی اذیت میکنی ترانه خیلی صبر کردم! اگه روی سگم بالابیاد چی!
دسشتو پس زدم _ هرغلطی مونده که نکردی بکن!
امیر: تصمیم اولم فعلا ی بوسه همین!
_ خفه شو امیر خفه برو بیرون از اتاق من! تو ب چ حقی پاتو میزاری اینجا!
امیر: خونه دامادمونه و خونه عشقم!
_ بشین من دارم میرم بسلامت!
امیر: ترانه یه فرصت بده! از همه چی میگذرم همه چیو ول میکنم هرچی تو بگی هرچی تو بخای! قسم میخورم اسم بابامو نیارم هرجا بگی باهات میام هرکاری بخوای میکنم فقط یه فرصت بده بهم!
_امیر من دوست ندارم چرا نمیفهمی! بحث اینه دوست ندارم ک بخام به قبل وبعدش فک کنم!
امیر: بازم صبر میکنم! خودت خووب میدونی عاشقتم! قبلا توعم بودی!!!
هوووف بلاخره رسیدم چق خسته شدم اه...
وسایلا رو جا ب جا کردم و خوابیدم.
بیدار که شدم ساعت 5 عصر بود
یه نگا به گوشیم انداختم!
اوه 15 میس کال!!
5 بار ملیس _ 2 بار پادیناوسپهر _ 3 بار امیرپارسا و 3 تا بهار یکی فاطینا یکی م سامان!
خب امیرو بدرک حالا ب کدوم بزنگم!
زنگیدم ب سپهرو بعد احوالپرسی اینا و اینکه خوبم رسیدم قطع کردم.
اینارو چ کنم حالا! خب ی گپ زدم تو وات و همه شونو اد کردم !
یه پی دادم ،
_ مرسی از همه تون من رسیدم حالمم خوبه 15 میس کالو نمیشه تک تک جواب داد :)
پنج مین بعد بهار تایپید : ایوول فردا یه برنامه بچینین همو ببینیم!
ملیس نوشت : خوبه عزیزم به سلامتی ، راس میگه بهار ببینیم همو!
_ خب اوکی شد ی خبر بدین بم!
خواستم گوشیمو بزارم ک تو دستم لرزید
_ جانم ملیس
ملیسا : خوبی ترانه؟ اینق دلم تنگ شده برات نگوووو و نبررررررس!
_ خوبم عزیزم ؛ منم همینطور
ملیسا : خب چرا بصبریم این برنامه اوکی شه! بیا خونه مون!
_ نه عزیزم نمیام .
ملیسا: چرا؟!
_ دارم روند دلبری رو عوض میکنم! میخام داداشتو تور کنم خو!
ملیسا: خو باید جلو چشش باشی دیگ!
_ اره ولی نه به قول خودش آویزون!
ملیس: اویزون عمه شه!
_ عمه توعم هس!
زد زیر خنده :فداسرت با اون دختره ایکبیریش اه بدم میاد ازشون ، بزار بگم بدونی عمه خارج از کشوره دخترشم عاشق سینه چاک ماهور!
_ بیا چشمم روشن! چق خاطرخواه داره این گاومیش!
ملیس: اره عزیزم زمونه عوض شده همه خوش سلیقه شدن!
_ هر هر هر! بسه دیگ برو ب زندگیت برس قطع کن برم دوش بگیرم!
ملیس : باشه برو گمشو بابای
_ خدافظی
ماهور
ساعت 6:30 شد ، درو باز کردم
+ ملیسا سه ساعته دارم صدات میزنم!
ملی: چطور!؟ داشتم با ترانه میحرفیدم!
+ چطور ! اومده؟!
ملی: اره گپو ندیدی! میخای ببینیش!
+ ن ندیدم ، چرا بخام ببینمش کم اذیتم میکنه کم گه میزنه به اعصابم!
ملی: خیلیم دختر گلیه چشم بصیرت نداری تو!
+ خداببخشه به عشاقش به من چه!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین #عاشقانه #تکست_خاص #عشق #تنهایی #دخترونه
امیر بی تفاوت انگشتشو گذاشت رو لبم: هیچوق نذاشتی ببوسمت! از همون موقع! چرا! خیلی دلم میخاد خیلی اذیت میکنی ترانه خیلی صبر کردم! اگه روی سگم بالابیاد چی!
دسشتو پس زدم _ هرغلطی مونده که نکردی بکن!
امیر: تصمیم اولم فعلا ی بوسه همین!
_ خفه شو امیر خفه برو بیرون از اتاق من! تو ب چ حقی پاتو میزاری اینجا!
امیر: خونه دامادمونه و خونه عشقم!
_ بشین من دارم میرم بسلامت!
امیر: ترانه یه فرصت بده! از همه چی میگذرم همه چیو ول میکنم هرچی تو بگی هرچی تو بخای! قسم میخورم اسم بابامو نیارم هرجا بگی باهات میام هرکاری بخوای میکنم فقط یه فرصت بده بهم!
_امیر من دوست ندارم چرا نمیفهمی! بحث اینه دوست ندارم ک بخام به قبل وبعدش فک کنم!
امیر: بازم صبر میکنم! خودت خووب میدونی عاشقتم! قبلا توعم بودی!!!
هوووف بلاخره رسیدم چق خسته شدم اه...
وسایلا رو جا ب جا کردم و خوابیدم.
بیدار که شدم ساعت 5 عصر بود
یه نگا به گوشیم انداختم!
اوه 15 میس کال!!
5 بار ملیس _ 2 بار پادیناوسپهر _ 3 بار امیرپارسا و 3 تا بهار یکی فاطینا یکی م سامان!
خب امیرو بدرک حالا ب کدوم بزنگم!
زنگیدم ب سپهرو بعد احوالپرسی اینا و اینکه خوبم رسیدم قطع کردم.
اینارو چ کنم حالا! خب ی گپ زدم تو وات و همه شونو اد کردم !
یه پی دادم ،
_ مرسی از همه تون من رسیدم حالمم خوبه 15 میس کالو نمیشه تک تک جواب داد :)
پنج مین بعد بهار تایپید : ایوول فردا یه برنامه بچینین همو ببینیم!
ملیس نوشت : خوبه عزیزم به سلامتی ، راس میگه بهار ببینیم همو!
_ خب اوکی شد ی خبر بدین بم!
خواستم گوشیمو بزارم ک تو دستم لرزید
_ جانم ملیس
ملیسا : خوبی ترانه؟ اینق دلم تنگ شده برات نگوووو و نبررررررس!
_ خوبم عزیزم ؛ منم همینطور
ملیسا : خب چرا بصبریم این برنامه اوکی شه! بیا خونه مون!
_ نه عزیزم نمیام .
ملیسا: چرا؟!
_ دارم روند دلبری رو عوض میکنم! میخام داداشتو تور کنم خو!
ملیسا: خو باید جلو چشش باشی دیگ!
_ اره ولی نه به قول خودش آویزون!
ملیس: اویزون عمه شه!
_ عمه توعم هس!
زد زیر خنده :فداسرت با اون دختره ایکبیریش اه بدم میاد ازشون ، بزار بگم بدونی عمه خارج از کشوره دخترشم عاشق سینه چاک ماهور!
_ بیا چشمم روشن! چق خاطرخواه داره این گاومیش!
ملیس: اره عزیزم زمونه عوض شده همه خوش سلیقه شدن!
_ هر هر هر! بسه دیگ برو ب زندگیت برس قطع کن برم دوش بگیرم!
ملیس : باشه برو گمشو بابای
_ خدافظی
ماهور
ساعت 6:30 شد ، درو باز کردم
+ ملیسا سه ساعته دارم صدات میزنم!
ملی: چطور!؟ داشتم با ترانه میحرفیدم!
+ چطور ! اومده؟!
ملی: اره گپو ندیدی! میخای ببینیش!
+ ن ندیدم ، چرا بخام ببینمش کم اذیتم میکنه کم گه میزنه به اعصابم!
ملی: خیلیم دختر گلیه چشم بصیرت نداری تو!
+ خداببخشه به عشاقش به من چه!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین #عاشقانه #تکست_خاص #عشق #تنهایی #دخترونه
۲۰.۶k
۰۱ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.