رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
پارت⁴³
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
من: ازتتتتتتتت متنفرممممممممممم..
ولمممممممم کنننننننننننننننننن..
ولی بدون توجه بهم محکم تر بغلم میکرد..
اشکام دوباره اومدن.
به معنای واقعی کلمه گریه میکردم..
با صدای بلند..
جین: اروم باش..من اشتباه کردم..من غلط کردم..ولی تو اروم باش..باشه؟
اگه از این مرد متنفرم..
پس چرا با اینکه بدبختم کرد وقتی حرف میزنه ناخوداگاه آروم میشم؟
چرا؟
سرمو گذاشت روی بالشت و پتو رو انداخت سرم.
دستمو گرفت.
دیگه پسش نمیزدم..
جسمم اینجا و روحم یه جای دیگه..
خواب کم کم به چشمام اومد.
و خوابیدم.
وقتی بلند شدم سرمم تموم شده بود.
جین کمکم کرد کفشامو بپوشم.
با نگاهی که سردی توش موج میزد بهش خیره شدم..
ازت انتظار نداشتم..
همونطور که دستمو گرفته بود روبه دکتر گفت: مطمئن باشم دیگه؟
دکتر: خیالت راحت.
و با هم سوار ماشین شدیم.
خالی از هر احساسی بودم.
هر احساسی..
زندگی کردن دیگه برام معنایی نداشت.
ببخشید این پارتش کوتاه بود.
خیلی دلم به حال جیسو میسوزه
پارت⁴³
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
من: ازتتتتتتتت متنفرممممممممممم..
ولمممممممم کنننننننننننننننننن..
ولی بدون توجه بهم محکم تر بغلم میکرد..
اشکام دوباره اومدن.
به معنای واقعی کلمه گریه میکردم..
با صدای بلند..
جین: اروم باش..من اشتباه کردم..من غلط کردم..ولی تو اروم باش..باشه؟
اگه از این مرد متنفرم..
پس چرا با اینکه بدبختم کرد وقتی حرف میزنه ناخوداگاه آروم میشم؟
چرا؟
سرمو گذاشت روی بالشت و پتو رو انداخت سرم.
دستمو گرفت.
دیگه پسش نمیزدم..
جسمم اینجا و روحم یه جای دیگه..
خواب کم کم به چشمام اومد.
و خوابیدم.
وقتی بلند شدم سرمم تموم شده بود.
جین کمکم کرد کفشامو بپوشم.
با نگاهی که سردی توش موج میزد بهش خیره شدم..
ازت انتظار نداشتم..
همونطور که دستمو گرفته بود روبه دکتر گفت: مطمئن باشم دیگه؟
دکتر: خیالت راحت.
و با هم سوار ماشین شدیم.
خالی از هر احساسی بودم.
هر احساسی..
زندگی کردن دیگه برام معنایی نداشت.
ببخشید این پارتش کوتاه بود.
خیلی دلم به حال جیسو میسوزه
۵.۲k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.