part

part 11
عشق تلخ
#رضا
با صدای زنگ آیفون از خواب بیدار شدم
دیدم ساعت ۳ و نیمه بعد از ظهره و من هنو خواب
تا لود شدنم زمان می‌برد اما زنگ درو زدم و مهراب اومد تو
مهراب:رضا رضا رضا
_چیه پلشتتتت
+رضا دنیا رفیق صمیمیه خواهرمه
_من تو همون حال شوکه شدم .با خودم گفتم داره شوخی میکنه
+کیک یزدی نخور بابا چی میگی تو ؟؟
_چی میگی تو یعنی چی ع..ن اقا .میگم خودم هر دو تا دختره که تو بام دیده بودییمشون باهم دیدم
+داداش یه پیشنهاد
_چیه
+تو میری شماره دنیا رو از گوشی خواهرت میگیری میدی به بهترین رفیقت .نظرت ؟؟
_داداش احیانا چیزی زدی؟
+خفه
_میگم خواهرم به هفت روش سامورایی پار....م میکنه
+چیزی نی تو واسه داداشت جون به عزراییل میدی این که کاری نی از پسش بر میای
_ببینم چی میشه ولی
+ولی نداریم
_اوکی داداش
#ارسلان
میخواستم حقیقتو به دیانا بگم
نمیتونستم بدون اون حتی یه لحظم زندگی کنم
فکر نبودنش امونم بریده بود
دلو زدم به دریا بهش زنگ زدم
_الو
+سییلام عشق ارسلان چطوره
_کاری دارید بفرمایید آقای محترم
+زود آماده شو میخوام ببرمت کلی جغد بگیرم واست
_خرم نکن((با همون لهجه همیشگی )) من با این چیزا خر نمیشم تو هیچ وقت به من راست نمیگی
+امروز میخوام کل زندگیم برات تعریف کنم میخوام راز بزرگم بهت بگم زود تند سریع آماده شووبیا بیرون
_نیم ساعت دیگه بیا
+اوکی
بچه ها ارسلان تو این رمان برادره رضاست
ادامه دارد
#خماری
هاها ها
ادامه دارد .....
خوب بود؟؟
دیدگاه ها (۶)

part 12عشق تلخ #ارسلانبابام ((بابای ارسلان و رضا)) به خاطر ب...

خیلی ادیتشو‌ دوس:)ننه قشنگ😇جدا ازین خیلی مچکرم ازینکه حمایت ...

part 10عشق تلخ #رضا_من تو بام دیده بودمتون با دوستتون بودین ...

part 9عشق تلخ #دنیادیانا و پانیذ رفتنکلی خوش گذشترفتم پیش ما...

چرا حرف منو باور نمیکنی

خون آشام عزیز (54)

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط