Part65
#Part65
گفتم:چراکوک:انقدکه نامیوبغل میکنی منو نمیکنی+ای جونم دلت بغل خواس بیابریم بعدابغلت میکنم دستموگرفتوراه افتادیم هممون ازهم جداشدیم هرکس بابایس خودش بود........جیمین
باافراداشتیم همینجورتوی خیابونامیچرخیدیم شباش واقعا قشنگه من چندباره دیگم امدم ولی افراانگارنیومده همه جاروبااشتیاق زیادی نگامیکردومعلومبودذوق داره دلم برای این حجم ازکیوتیش ضعف رفتومیخواستم توی بغلم بچلونمش که یهوگف:جیمین جیمین اونجارو +کجاروچیشده افرا:اونا بریم بستنی بخوریم لطفایه تک خنده ای کردموگفتم:اووم باشه دستاشوکوبیدبه هموگف:ایول بریم دستشوگرفتموباهم رفتیم تابستنی سفارش بدیم موقع گرفتنشون مرده هی اذیت میکردونمیزاشت که بگیریمش هی میچرخوندش اینورواونورکه باعث میشدازته دل بخندیم ولی شادیمون فقط برای یه بستنی نبودبرای اینکه کنارهم بودیم بودمن کنارش واقعاخشحال بودم افرا:جیمینی بیابریم روی اون صندلیه بشینیم روبه دریاس خیلی خوبه+اوکیه بریم باهم روی صندلی نشستیموبستیامونو میخوردیم که یهویه چیزی انگارپشت سرمون افتادکه باعث شدیه تکون بدی بخوریم برگشتیم دیدیم یکی که سواراسکیت بوده خورده زمین به زورجلوخودمونو گرفتیمو رفتم که کمکش کنم که بلندبشه ازم تشکرکردورفت افرا:واای طفلکی بدجورخوردش زمینوخندید برگشتموبادیدنش پوکیدم ازخنده افرا:چیه چی شده+واای ت معرکه ای دخترافرا:چراخوب چیه مگه خندم که تمومشدرفتم نزدیکشوگفتم:ت چندسالته مگه بچه باگیجی نگام کردوگف:۲۲چراصورتمونزدیک تربردموماسکموکشیدم پایین باانگشت شصتم روی دماغشوکه بستنی بودپاک کردم+برای این عاااینجام که هست انگشتموکشیدم روی لبشوبستنی روی انگشتموخوردم که خجالت کشید+ازمن خجالت نکش باشه افرا:عااخه یهویی چیز کردی ببخشید+هممم باشه تویه تصمیم انی سریع گونشوبوسیدمودستشوکشیدم که یکم دیگه راه بریم..............................................جین
منورویاوشوگاومانیا باهم بودیم اخه چون هنوزاعتراف نکردیم نمیشدتنهایی بیایم یواشکی به شوگاکفتم:هی شوگانقشت چیه شوگا:نقشه چی+مگ نمیخوای بهش اعتراف کنی شوگا:ن کی گفته+زکی پ چراامدی شوگا:برای اینکه ت تنها نباشی+خیلی ممنون ازلطفتون واقعاشوگا:خواهش میکنم قابلتورونداش واقعاکه ماروباش به هوای کی امدیم بیرون خودم یکاریش میکنم اصلادختراجلوترراه میرفتنوباهم حرف میزدن که گفتم:یااادخترا اینجاروببینین برگشتن که به یه عروسک فروشی اشاره کردم که چیزای نازی داشت حتی عروسکای مارم داشت یهودلم برای الکپالوم تنگ شدکه دیدم رویادویدطرفشوقبل من برش داشت +یااااچیکارمیکنی رویا:هیچی همیشه دلم
گفتم:چراکوک:انقدکه نامیوبغل میکنی منو نمیکنی+ای جونم دلت بغل خواس بیابریم بعدابغلت میکنم دستموگرفتوراه افتادیم هممون ازهم جداشدیم هرکس بابایس خودش بود........جیمین
باافراداشتیم همینجورتوی خیابونامیچرخیدیم شباش واقعا قشنگه من چندباره دیگم امدم ولی افراانگارنیومده همه جاروبااشتیاق زیادی نگامیکردومعلومبودذوق داره دلم برای این حجم ازکیوتیش ضعف رفتومیخواستم توی بغلم بچلونمش که یهوگف:جیمین جیمین اونجارو +کجاروچیشده افرا:اونا بریم بستنی بخوریم لطفایه تک خنده ای کردموگفتم:اووم باشه دستاشوکوبیدبه هموگف:ایول بریم دستشوگرفتموباهم رفتیم تابستنی سفارش بدیم موقع گرفتنشون مرده هی اذیت میکردونمیزاشت که بگیریمش هی میچرخوندش اینورواونورکه باعث میشدازته دل بخندیم ولی شادیمون فقط برای یه بستنی نبودبرای اینکه کنارهم بودیم بودمن کنارش واقعاخشحال بودم افرا:جیمینی بیابریم روی اون صندلیه بشینیم روبه دریاس خیلی خوبه+اوکیه بریم باهم روی صندلی نشستیموبستیامونو میخوردیم که یهویه چیزی انگارپشت سرمون افتادکه باعث شدیه تکون بدی بخوریم برگشتیم دیدیم یکی که سواراسکیت بوده خورده زمین به زورجلوخودمونو گرفتیمو رفتم که کمکش کنم که بلندبشه ازم تشکرکردورفت افرا:واای طفلکی بدجورخوردش زمینوخندید برگشتموبادیدنش پوکیدم ازخنده افرا:چیه چی شده+واای ت معرکه ای دخترافرا:چراخوب چیه مگه خندم که تمومشدرفتم نزدیکشوگفتم:ت چندسالته مگه بچه باگیجی نگام کردوگف:۲۲چراصورتمونزدیک تربردموماسکموکشیدم پایین باانگشت شصتم روی دماغشوکه بستنی بودپاک کردم+برای این عاااینجام که هست انگشتموکشیدم روی لبشوبستنی روی انگشتموخوردم که خجالت کشید+ازمن خجالت نکش باشه افرا:عااخه یهویی چیز کردی ببخشید+هممم باشه تویه تصمیم انی سریع گونشوبوسیدمودستشوکشیدم که یکم دیگه راه بریم..............................................جین
منورویاوشوگاومانیا باهم بودیم اخه چون هنوزاعتراف نکردیم نمیشدتنهایی بیایم یواشکی به شوگاکفتم:هی شوگانقشت چیه شوگا:نقشه چی+مگ نمیخوای بهش اعتراف کنی شوگا:ن کی گفته+زکی پ چراامدی شوگا:برای اینکه ت تنها نباشی+خیلی ممنون ازلطفتون واقعاشوگا:خواهش میکنم قابلتورونداش واقعاکه ماروباش به هوای کی امدیم بیرون خودم یکاریش میکنم اصلادختراجلوترراه میرفتنوباهم حرف میزدن که گفتم:یااادخترا اینجاروببینین برگشتن که به یه عروسک فروشی اشاره کردم که چیزای نازی داشت حتی عروسکای مارم داشت یهودلم برای الکپالوم تنگ شدکه دیدم رویادویدطرفشوقبل من برش داشت +یااااچیکارمیکنی رویا:هیچی همیشه دلم
۳.۳k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.