Parr63..... رستا
#Parr63..... رستا
کاملامعلومبودکه داشت ازحسودی میترکیدقربونش برم بعدازچنددیقه رسیدیموازماشین پیاده شدیمو باهم رفتیم داخل رستوران که هری به یه میزبزرگ اشاره کردکه یه نفراونجابودوپشتش به مابودنزدیک که شدیم ازجاش بلندشدوبرگشت طرفمونوبه همه اعضادست دادبه ماکه رسیدفقط سلام کردوگف خش امدین ولی نگاهش برای ثانیه ای روم موندولی حسی توی چشای ابیش نداش مام جوابشودادیم ولی ناموصا ازحق نگذریم خیلی خشگل بودموهای خرمایی باپوست سفیدش ترکیب جالبی بودخدابرای صاحبش نگهش داره چشمم به کوک افتادکه داش عصبی نگام میکردیاخودابهش لبخنداحمقانه ای زدم که تادندون عقلم معلوم میشدویواشکی براش بوس فرستادم که به زورداش جلوخندشومیگرفت پشت میزنشسته بودیموپسرا باهمدرگیرحرف زدن بودن گه گاهیم دخترایی که ازکنارمون ردمیشدن برای پسراعشومیومدن که حرصم میگرف وبیشترم برای اون پسره جونیور انگاراینجادخترای زیادی خاهانشن ولی به هیچکدوم رونمیدادویه اخمی میکردبهشون که من کنار میترسیدم افرین خشم امدبچه برخلاف رفیقش هیزنیس جونیو:خب قبل ازغذانمیخواین این خانم هاروبهمون معرفی کنین نامی:اوه بله اونااستفاوگیریمورای ماهستن وبه رونیا اشاره کردوگف:رونیاشی مانیاشی رویاشی افراشی ورستاشی یه نگاه موشکافانه به منورونیا انداختوروبه هممون گف:خشبختم منم جونیوردایان رئیس کمپانیه jbام وروبه اعضا گف:واینکه ماخودمونم گریمورداریمونیازی نبوداین خانم هاروتا اینجابیارین نامی:بله میدونیم ولی خب چون گیریمورای خودمون بیشتربانوع میکاپامون اشنان برای همین باخودمون اوردیمشون جونیور:اووه بله درست میگین ولی این خانمهابهشون نمیخوره کرای باشن شوگا:بله اوناایرانین ولی خیلی وقته پیش ماکارمیکنن جونیوریه پوزخندی زدوگف:اها پس ک اینطورینی ازکشوری که تویه خاورمیانس جیهوپ:بله درسته جونیور:پس سربنداشونم برای همینه+بله شمامشکلی باپوششمون دارین دوباره یه پوزخندزدونگام کردوگفت:ن اصلاماتوی امریکام مسلمون زیادداریم ولی زیادمقیدنیستن برای همین یکم تعجب کردم+اهاخب مااینجوریم اگه ناراحتین میتونیم بریم که کوک دستشواروم کوبیدروی میزوگف:رستاشی لطفاایشون چیزی نگفتن که+باشه منم چیزی نگفتم ک جونگکوک شی چرااعصبانی میشی تمام مدت سنگنیه نگاه اون مرتیکروروی مادوتااحساس میکردم نامی:عاااخب دیگه بهتره غذاروسفارش بدیم من خیلی گشنمه جونیور:البته ویه اشاره زدکه گارسون امدومنوهاروداددستمون منکه تاحالاغذای امریکایی نخورده بودم هی به بقیه نگامیکردمو منتظربودم کسی چیزی بگه که افراکه کنارمبودیکی باازنجش زدتوپهلوم که بزورخودمونگه داشتم لهش نکنم پس اروم گفتم+ها چته وحشی
شخصیتای جدید ورق بزن کراشت میشن،😘😉
کاملامعلومبودکه داشت ازحسودی میترکیدقربونش برم بعدازچنددیقه رسیدیموازماشین پیاده شدیمو باهم رفتیم داخل رستوران که هری به یه میزبزرگ اشاره کردکه یه نفراونجابودوپشتش به مابودنزدیک که شدیم ازجاش بلندشدوبرگشت طرفمونوبه همه اعضادست دادبه ماکه رسیدفقط سلام کردوگف خش امدین ولی نگاهش برای ثانیه ای روم موندولی حسی توی چشای ابیش نداش مام جوابشودادیم ولی ناموصا ازحق نگذریم خیلی خشگل بودموهای خرمایی باپوست سفیدش ترکیب جالبی بودخدابرای صاحبش نگهش داره چشمم به کوک افتادکه داش عصبی نگام میکردیاخودابهش لبخنداحمقانه ای زدم که تادندون عقلم معلوم میشدویواشکی براش بوس فرستادم که به زورداش جلوخندشومیگرفت پشت میزنشسته بودیموپسرا باهمدرگیرحرف زدن بودن گه گاهیم دخترایی که ازکنارمون ردمیشدن برای پسراعشومیومدن که حرصم میگرف وبیشترم برای اون پسره جونیور انگاراینجادخترای زیادی خاهانشن ولی به هیچکدوم رونمیدادویه اخمی میکردبهشون که من کنار میترسیدم افرین خشم امدبچه برخلاف رفیقش هیزنیس جونیو:خب قبل ازغذانمیخواین این خانم هاروبهمون معرفی کنین نامی:اوه بله اونااستفاوگیریمورای ماهستن وبه رونیا اشاره کردوگف:رونیاشی مانیاشی رویاشی افراشی ورستاشی یه نگاه موشکافانه به منورونیا انداختوروبه هممون گف:خشبختم منم جونیوردایان رئیس کمپانیه jbام وروبه اعضا گف:واینکه ماخودمونم گریمورداریمونیازی نبوداین خانم هاروتا اینجابیارین نامی:بله میدونیم ولی خب چون گیریمورای خودمون بیشتربانوع میکاپامون اشنان برای همین باخودمون اوردیمشون جونیور:اووه بله درست میگین ولی این خانمهابهشون نمیخوره کرای باشن شوگا:بله اوناایرانین ولی خیلی وقته پیش ماکارمیکنن جونیوریه پوزخندی زدوگف:اها پس ک اینطورینی ازکشوری که تویه خاورمیانس جیهوپ:بله درسته جونیور:پس سربنداشونم برای همینه+بله شمامشکلی باپوششمون دارین دوباره یه پوزخندزدونگام کردوگفت:ن اصلاماتوی امریکام مسلمون زیادداریم ولی زیادمقیدنیستن برای همین یکم تعجب کردم+اهاخب مااینجوریم اگه ناراحتین میتونیم بریم که کوک دستشواروم کوبیدروی میزوگف:رستاشی لطفاایشون چیزی نگفتن که+باشه منم چیزی نگفتم ک جونگکوک شی چرااعصبانی میشی تمام مدت سنگنیه نگاه اون مرتیکروروی مادوتااحساس میکردم نامی:عاااخب دیگه بهتره غذاروسفارش بدیم من خیلی گشنمه جونیور:البته ویه اشاره زدکه گارسون امدومنوهاروداددستمون منکه تاحالاغذای امریکایی نخورده بودم هی به بقیه نگامیکردمو منتظربودم کسی چیزی بگه که افراکه کنارمبودیکی باازنجش زدتوپهلوم که بزورخودمونگه داشتم لهش نکنم پس اروم گفتم+ها چته وحشی
شخصیتای جدید ورق بزن کراشت میشن،😘😉
۴.۴k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.