پارت۴۱
#پارت۴۱
تودلم گفتم خدا امشب رو بخیر بگذرونه ، رسیدیم خونشون ماشین رو پارک کرد ،پیاده شدیم گه امیر یه چشمک زد و گفت:امشب حسابی باهات کار دارم خانومی
کلافه گفتم:امیر خیلی بدی بابا اومدم بخوابم ها ، امیر گفت:خواب که همیشه هست ولی از این موقعیت ها کم پیش میاد البته بعد ازدواج که شانس بامنه
اصلا منظورش رو نمیفهمیدم ، رفتم تو اتاق امیروکه مادرش گفت:دخترم بیا بهت لباس بدم
گفتم:چشم الان میام
رفتم تواتاق مادرش که در کمد رو باز کرد و یه تونیک صورتی نازک که استیناش کوتاه بود ، و بلندیش تا زانوهام بود
گفت:عزیزم امتحانش کن ببینم خوبه یا نه
گفتم:باشه چشم
از اتاق رفت بیرون ، منم لباس رو سریع پوشیدم یه نگاهی تواینه به خودم انداختم ، وای من باید اینو جلوی امیر بپوشم اینجوری که تا صبح از خجالت اب میشم میرم تو زمین ، درسته که بهم محرم بود ولی ماهنوز ازدواج نکرده بودیم و روم نمیشد جلوش بپوشم
در اتاق رو باز کردم که دیدم مادرجون بالبخند گفت:خوبه عزیزم خیلی بهت میاد ، البته میدونم خیلی بازه ولی لباسای دیگه هم برات خوب نبود چون همش سایز خودمه
گفتم:نه مشکلی نیست اینم خیلی خوبه بالاخره به امشب رو باهمین صبح میکنم
گفت:باش دخترم
رفتم تو اتاق امیر هنوز لباسش رو عوض نکرده بود و رو تخت خوابیده بود ، یه نگاهی بهش انداختم و گفتم:ببینم شما قصد نداری لباس راحتی بپوشی
گفت:اخه حوصله ندارم خیلی خوابم میاد
گفتم:نمیشه که خوابت نمیبره
باشیطونی نگام کرد و گفت:هییی کاش یه نفر بود واسم لباس راحتی از تو کمد میورد پیرهنم عوض میکرد بقیش رو خودم میکردم
میدونستم منظورش با منه واسه همین گفتم :خیلی خب حالا لوس نشو، پیرهنت کجاس
امیر:توکمد
رفتم در کمد رو باز کردم و یه پیرهن سفید مارک دار برداشتم و دازم دستش که بپوشه
با ناراحتی گفت:کی واسم میکنه تنم
باناله دکمه های پیرهنش رو باز کردم و از تنش در اوردم ، اولین بار بود با نیم تنه لخت میدیدمش ، سرم رو انداختم پایین که امیر گغت:هوووییی چت شد مثلا شوهرتما
بابه لبخند پیرهن رو اروم کردم تنش
امیر:اخیش هیچی مث این نمیمونه که عشقت لباس بکنه تنت
گفتم:شلوارت هم عوض کن بعد بیا بگیر بخواب
بلند شد شلوارراحتی برداشت که بکنه پاش که که بلند گفتم:امیرررررر
باتعجب برگشت سمتم و گفت:گوشم کر شد چیه
گفتم:میخوای اینجا لباس عوض کنی؟؟؟
گفت:اره دیگه
بعد از اینکه شلوارش رو عوض کرد اومد خوابید رو تخت و بغلم کرد منم سرم رو گذاشتم رو سینش و به خوابی عمیق فرو رفتم
#دوستان_ببخشید_دیر_پارت_میزارم
تودلم گفتم خدا امشب رو بخیر بگذرونه ، رسیدیم خونشون ماشین رو پارک کرد ،پیاده شدیم گه امیر یه چشمک زد و گفت:امشب حسابی باهات کار دارم خانومی
کلافه گفتم:امیر خیلی بدی بابا اومدم بخوابم ها ، امیر گفت:خواب که همیشه هست ولی از این موقعیت ها کم پیش میاد البته بعد ازدواج که شانس بامنه
اصلا منظورش رو نمیفهمیدم ، رفتم تو اتاق امیروکه مادرش گفت:دخترم بیا بهت لباس بدم
گفتم:چشم الان میام
رفتم تواتاق مادرش که در کمد رو باز کرد و یه تونیک صورتی نازک که استیناش کوتاه بود ، و بلندیش تا زانوهام بود
گفت:عزیزم امتحانش کن ببینم خوبه یا نه
گفتم:باشه چشم
از اتاق رفت بیرون ، منم لباس رو سریع پوشیدم یه نگاهی تواینه به خودم انداختم ، وای من باید اینو جلوی امیر بپوشم اینجوری که تا صبح از خجالت اب میشم میرم تو زمین ، درسته که بهم محرم بود ولی ماهنوز ازدواج نکرده بودیم و روم نمیشد جلوش بپوشم
در اتاق رو باز کردم که دیدم مادرجون بالبخند گفت:خوبه عزیزم خیلی بهت میاد ، البته میدونم خیلی بازه ولی لباسای دیگه هم برات خوب نبود چون همش سایز خودمه
گفتم:نه مشکلی نیست اینم خیلی خوبه بالاخره به امشب رو باهمین صبح میکنم
گفت:باش دخترم
رفتم تو اتاق امیر هنوز لباسش رو عوض نکرده بود و رو تخت خوابیده بود ، یه نگاهی بهش انداختم و گفتم:ببینم شما قصد نداری لباس راحتی بپوشی
گفت:اخه حوصله ندارم خیلی خوابم میاد
گفتم:نمیشه که خوابت نمیبره
باشیطونی نگام کرد و گفت:هییی کاش یه نفر بود واسم لباس راحتی از تو کمد میورد پیرهنم عوض میکرد بقیش رو خودم میکردم
میدونستم منظورش با منه واسه همین گفتم :خیلی خب حالا لوس نشو، پیرهنت کجاس
امیر:توکمد
رفتم در کمد رو باز کردم و یه پیرهن سفید مارک دار برداشتم و دازم دستش که بپوشه
با ناراحتی گفت:کی واسم میکنه تنم
باناله دکمه های پیرهنش رو باز کردم و از تنش در اوردم ، اولین بار بود با نیم تنه لخت میدیدمش ، سرم رو انداختم پایین که امیر گغت:هوووییی چت شد مثلا شوهرتما
بابه لبخند پیرهن رو اروم کردم تنش
امیر:اخیش هیچی مث این نمیمونه که عشقت لباس بکنه تنت
گفتم:شلوارت هم عوض کن بعد بیا بگیر بخواب
بلند شد شلوارراحتی برداشت که بکنه پاش که که بلند گفتم:امیرررررر
باتعجب برگشت سمتم و گفت:گوشم کر شد چیه
گفتم:میخوای اینجا لباس عوض کنی؟؟؟
گفت:اره دیگه
بعد از اینکه شلوارش رو عوض کرد اومد خوابید رو تخت و بغلم کرد منم سرم رو گذاشتم رو سینش و به خوابی عمیق فرو رفتم
#دوستان_ببخشید_دیر_پارت_میزارم
۷.۷k
۰۴ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.