رمان عشق در سایه ها

رمان عشق در سایه ها♡
پارت یک:
شب تاریکی بود، بادی سرد میان کوچه‌های خالی سئول می‌پیچید و سایه‌های ساختمان‌های بلند را می‌لرزاند. لی ساران به سختی نفس می‌کشید. قلبش دیوانه‌وار می‌تپید و پاهایش روی آسفالت سرد کوچه می‌لغزید. او تمام توانش را به کار گرفته بود تا از دست تعقیب‌کننده‌هایش فرار کند. اما انگار آن‌ها با هر قدمی که او برمی‌داشت، به او نزدیک‌تر می‌شدند.
صدای قدم‌هایی که از پشت سرش می‌آمد، نفسش را در سینه حبس کرد. ناگهان دستی قوی از پشت سر دهانش را گرفت و او را به درون یک کوچه‌ی تاریک کشید. بدنش یخ زد. تقلا کرد، اما بی‌فایده بود.

"فایده‌ای نداره، کوچولو... تو الان مال مایی."

صدای بم و آرامی که درست کنار گوشش زمزمه شد، لرز به اندامش انداخت. نگاهش که به بالا افتاد، چشم‌های تیره و بی‌احساس مردی را دید که با لبخند کجی او را نگاه می‌کرد. مردی که تمام شهر از نامش می‌ترسید…
جونگ کوک.
رهبر بی‌رحم باند مافیایی "شادو کراو".
چشمان ساران گشاد شد. تلاش کرد خودش را از چنگ او بیرون بکشد، اما جونگ کوک تنها با یک حرکت محکم‌تر نگهش داشت.

"سعی نکن فرار کنی. چون هر جا بری، باز هم پیدات می‌کنم."

ساران با ترس زمزمه کرد: "چرا من؟ من کاری نکردم!"
جونگ کوک خندید، خنده‌ای که بیشتر به تمسخر شبیه بود. "اشتباه کردی که در جای اشتباهی، توی زمان اشتباه بودی."
قبل از این‌که ساران حتی بتواند پاسخی بدهد، سرش گیج رفت. آخرین چیزی که به یاد داشت، چشم‌های سرد و بی‌رحم جونگ کوک بود که قبل از افتادنش در تاریکی مطلق، نگاهش را در خود غرق کرد…
دیدگاه ها (۰)

p2 عشق در سایه‌هالی ساران چشمانش را آرام باز کرد. تاریکی اطر...

p3لی ساران با چشمانی نیمه‌باز به اطرافش نگاه کرد. هوا تاریک ...

پنگوئن من میشی؟🎀

بدون کپشن:/

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟑𝟔ادامهات با صدای گرفته و نیمه...

پارت ۱ –فیک قانون سایه هاباران می‌بارید؛ ریز، سرد و بی‌رحم. ...

پارت 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط