پارت دوم
#پارت_دوم
میساکی جلوتر رفت و با دسته شلاقی که همیشه همراهش بود از لای قفس چونه لایتو-سان رو بالا اورد و تو چشاش نگاه کرد
میساکی:هههه...دوست دارم زود تر باهات بازی کنم پیشی کوچولو!!
بدنش مثل بید لرزید...
فروشنده وارد شد و میساکی شلاقش رو جمع کرد
فروشنده پشت میزش نشست و میساکی هم روی صندلی های روبه روی میز نشست و پای راستش و روی پای چپش گذاشت و با غرور گفت
میساکی : خب...اول از همه یک سوال دارم
فروشنده: بله بفرمایید
-مشخصات کاملش رو بهم بگو...
+اسمش لایتو یه و شنیدم صاحب قبلیش یک ظالم به تمام معنا بوده و خیلی شکنجه اش میکرده برای همین از انسانا میترسه اطلاعات خاص زیادی نداره فقط باید براش یک دستبند مخصوص بخرید
-چی هست؟
+دستبند کاری میکنه که نتونه به هیچ عنوان از دستوراتتون سر پیچی کنه
-خب پس به همراه خودش یک دستبند مخصوص بدید
+بله حتما
بعد از اینکه یک دستبند به رنگ قرمز از توی کشوی میزش در اورد اون رو به میساکی داد
میساکی:گورل!!
وارد اتاق میشه
گورل : بله آقا؟
-پولش رو پرداخت کن
+بله...امر امر شماست
بلند شد و رفت سمت قفس
گورل هم به سمت فروشنده رفت و مشغول تصفیه حساب بود
میساکی:خب پس اسمت لایتو یه
لایتو-سان سرش رو اورد بالا و چیزی نگفت و فقط با ترس به میساکی نگاه کرد
میساکی :زبون نداری؟
-اام...مع..معزرت...معزرت میخوام
+دستت
-بله؟
+ دستت رو بیار جلو
-های...
دستش رو اورد جلو (دستاش با زنجیر بسته شده بودن پاهاشم همین طور)میساکی دستبند رو به دستاش بست
میساکی : هوی پیری...
فروشنده:چیزی شده ؟
-خودش که نمی تونه این رو در بیاره درسته؟
+بله...فقط توسط کسی که به دستش اون دستبند رو زده دستبند در میاد
-هوم...چه جالب...حالا...کلید رو رد کن بیاد...و یک چیز دیگه یک قلاده هم بده...
+ماکو...کلید رو بده بهشون...ناکو...یک قلاده براشون بیار
ماکو (خدمتکار) :بفرمایید
کلید رو گرفت
ناکو:بفرمایید
فروشنده : فقط قبلش من یک حرفی باید با آجین شما داشته باشم اجازه هسته؟
-هوم
#پارت_دوم#رمان#زندگی_سخت_یک_برده#عاشقان_شیطانی#یائویی#انیمه#فوجوشی
میساکی جلوتر رفت و با دسته شلاقی که همیشه همراهش بود از لای قفس چونه لایتو-سان رو بالا اورد و تو چشاش نگاه کرد
میساکی:هههه...دوست دارم زود تر باهات بازی کنم پیشی کوچولو!!
بدنش مثل بید لرزید...
فروشنده وارد شد و میساکی شلاقش رو جمع کرد
فروشنده پشت میزش نشست و میساکی هم روی صندلی های روبه روی میز نشست و پای راستش و روی پای چپش گذاشت و با غرور گفت
میساکی : خب...اول از همه یک سوال دارم
فروشنده: بله بفرمایید
-مشخصات کاملش رو بهم بگو...
+اسمش لایتو یه و شنیدم صاحب قبلیش یک ظالم به تمام معنا بوده و خیلی شکنجه اش میکرده برای همین از انسانا میترسه اطلاعات خاص زیادی نداره فقط باید براش یک دستبند مخصوص بخرید
-چی هست؟
+دستبند کاری میکنه که نتونه به هیچ عنوان از دستوراتتون سر پیچی کنه
-خب پس به همراه خودش یک دستبند مخصوص بدید
+بله حتما
بعد از اینکه یک دستبند به رنگ قرمز از توی کشوی میزش در اورد اون رو به میساکی داد
میساکی:گورل!!
وارد اتاق میشه
گورل : بله آقا؟
-پولش رو پرداخت کن
+بله...امر امر شماست
بلند شد و رفت سمت قفس
گورل هم به سمت فروشنده رفت و مشغول تصفیه حساب بود
میساکی:خب پس اسمت لایتو یه
لایتو-سان سرش رو اورد بالا و چیزی نگفت و فقط با ترس به میساکی نگاه کرد
میساکی :زبون نداری؟
-اام...مع..معزرت...معزرت میخوام
+دستت
-بله؟
+ دستت رو بیار جلو
-های...
دستش رو اورد جلو (دستاش با زنجیر بسته شده بودن پاهاشم همین طور)میساکی دستبند رو به دستاش بست
میساکی : هوی پیری...
فروشنده:چیزی شده ؟
-خودش که نمی تونه این رو در بیاره درسته؟
+بله...فقط توسط کسی که به دستش اون دستبند رو زده دستبند در میاد
-هوم...چه جالب...حالا...کلید رو رد کن بیاد...و یک چیز دیگه یک قلاده هم بده...
+ماکو...کلید رو بده بهشون...ناکو...یک قلاده براشون بیار
ماکو (خدمتکار) :بفرمایید
کلید رو گرفت
ناکو:بفرمایید
فروشنده : فقط قبلش من یک حرفی باید با آجین شما داشته باشم اجازه هسته؟
-هوم
#پارت_دوم#رمان#زندگی_سخت_یک_برده#عاشقان_شیطانی#یائویی#انیمه#فوجوشی
۵.۴k
۲۸ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.